دیروز حدود ساعت 1:30 بود گفتم از Office میروم نمازم رو با برو بچههای بسیج مسجد دانشگاه Manitoba میخوانم بعدش تیزی میروم خونه نهاری میخورم تا 3 برمیگردم دانشگاه چون 3 میبایست جایی میرفتم. رفتم نماز خونه یه 10 دقیقه نشستم دیدم برادر شاهین بلند شد و رفت به منبر. این برادر شاهین بچه بدی نیست ولی یکم رادیکال هست و قیافه خفنی هم داره. شاهین اهل بنگلادش با ریش 15 سانتی وز کرده کم پشت،صورتی سبزه مایل به سیاه و پیشانی پینه بسته هست. تازه آمده Manitoba قبلاً ساسکاچوان بوده و دارد شیمی میخواند. اسمش فقط شاهین نیست چون برو بچ عرب "عبدالقادر" صداش میکنند.
اول قرار بود که 3 4 دقیقه حرف بزند که این 3 4 دقیقه شد 45 دقیقه من که از همه جا بیخبر تازه فهمیدم استاد شاهین منبر نماز جمعه رفته. حالا این امام جمعه هی سوره "والعصر" رو میخواند و معنی اون رو به انگلیسی میگوید بعد تفسیر میکند بعد دوباره بر میگردد خط اول و دوباره از یه دیدگاه دیگر تفسیر میکند. کلی با حرارت صحبت میکرد. برادران عرب تحت تاثیر قرار گرفته بودند و همه سرهاشون پایین بود و به فکر اعمال خودشون بودند و محاسبه میکردند ببینند آخر سر بهشت میروند یا جهنم. منم گرسنه هی ساعت رو نگاه میکردم هی به این برادر خطیب تو دلم فحش میدادم که زودتر تمام کند.
اما تفسیر کردن خیلی باحال هست. حتی بعضی وقتها تفسیر کننده را هم به وجد میآورد. خودش از خودش خوشش میآید. نکته دیگری هم که هست آدمها میتوانند برای همه چیز دلیل بیاورند. مثلاً این برادر شاهین سوره والعصر را به زور به عمر ربطش داد در صورتی که در ایران به راحتی از همین سوره میتوانند کافر بودن عمر را ثابت کنند. من پروژه فوق لیسانسم Experiment بود برای همین با این کار آشنایی زیادی دارم. در Experiment شما یه پدیده میبینید و بعد باید آن را تفسیر کنید که چرا این پدیده رخ داده. یکی از استادهای دانشگاه شریف میگفت ستاره شناسان یک ستاره جدید کشف کردند بعد یک حاج آقایی (آخوند) برای اینکه ثابت کند قرآن کتابی کامل هست و همه چیز را میشود در آن پیدا کرد، تفسیر کرد که طبق این آیه قرآن به وجود این ستاره اشاره کردهاست. بعد از چند ماهی ستارهشناسان اعلام کردند که اشتباه کردهاند و این ستاره وجود ندارد. این استاد میگفت بعد از این ماجرا ما ماندیم با این قرآن چکار کنیم، قبولش کنیم یا نه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر