یک نکته آموزشی در باب زبان ژاپنی: این ژاپنیها بجای عزیزم و یا Dear میگویند son مثلاً الان تو خونه اسم من Amir son هست. صاحب خانه Joy son و الی آخر. اگر یادتان باشد در دوران کودکی کارتنی نشان میداد با نام " ایکیو سان"، این سان آخر جزو اسم این بیچاره نبود اسمش همون "ایکیو" خالی بود.
دو روز پیش یکشنبه با Joy son (صاحبخانه) رفتیم کلیسا. جالب بود کلیساهای اینجا مثل مساجد ما موقع نماز عید فطر میماند. هرکدامشان یک ساعت بخصوص شروع میکنند. اول رفتیم یه کلیسا نزدیک ساعت 10:30 بود دیدیم مراسم تمام شده گفتند 9 شروع شده است (حاج آقا شون سحر خیز بوده بعد از نماز صبح نخوابیده و مشغول مستحبات بوده). رفتیم یک کلیسا دیگه که بزرگتر هم بود دیدیم تازه ساعت 11 شروع کرده. راستی اگه آمدید کانادا اصلاً پول برای کنسرت یا دیسکو ندهید ضرر میکنید. بجاش یکشنبهها بروید کلیسا. اینجایی که ما رفتیم 2 طبقه بود وقتی ما رسیدیم پایین پر شده بود (شهر مذهبی) رفتیم لژ نشستیم. دیگه جاتون خالی بزن و برقص. گیتار برقی میزدند و میخوندند. بعد یک گروه آمد و 2 تا دختر جوان شروع کردند شعرهای مذهبی رو خوندن مردم هم به احترام این اشعار پا شده بودند و قر میدادند. ملت با هر تیپی اونجا میتوانستی پیدا کنی کراواتی، شلوار لی، دامن 15 سانتی، دامن 80 سانتی، با روسری و بی روسری.
حالا نمیدونم این خوبه یا بد ولی اینجا همه کاری میکنند بعد یکشنبه میآیند کلیسا با شعر همه گناهان شون را میدهند عیسی بیچاره حمل کند. بعد هم از عیسی برای این کار تشکر میکنند (البته خودمون هم از این چیزا زیاد داریم مثل شب قدر، گریه و عذاداری برای امام حسین و حج ... که کل گناهان را یک شبه پاک میکند). حتی یکبار تو تلویزیون بحث همجنس گرایی بود. مجری از پدر روحانی پرسید از نظر شما کسی که همجنس باز هست میتواند بیاید کلیسا یا نه که اون گفت آره. یعنی انجا همه میان کلیسا و کلیسا مخصوص آدمها خاصی نیست. این موضوع را نه تایید میکنم نه رد. ولی اگر من بودم نمیگذاشتم بیان.از وسط شهر ما یک رودخانه رد میشود که خیلی مقدسه. چون از آمریکا سرچشمه میگیرد. باور میکنید! این آب از آمریکا میآید. یادمه وقتی که ایران بودم تو شرکتی که کار میکردم وقتی قطعات هواپیما را میآوردند چون اکثراً از آمریکا میآمد و برای اینکه ضربه نخورد در بسته بندیهای حبابدار بودند. وقتی که قطعات را باز میکردیم با بچهها دور آن جمع میشدیم بعد دماغهامون رو نزدیک این حبابها میآوردیم بعد میترکاندیم. چون توی آمریکا باد شده بودند و هوای آنجا میگویند اثرات درمانی بالایی دارد. حالا بعد از باد آمریکا در ایران، اینجا به آب آمریکا هم رسیدم فقط مانده خاکش که انشاا... در آینده نزدیک.
دو روز پیش یکشنبه با Joy son (صاحبخانه) رفتیم کلیسا. جالب بود کلیساهای اینجا مثل مساجد ما موقع نماز عید فطر میماند. هرکدامشان یک ساعت بخصوص شروع میکنند. اول رفتیم یه کلیسا نزدیک ساعت 10:30 بود دیدیم مراسم تمام شده گفتند 9 شروع شده است (حاج آقا شون سحر خیز بوده بعد از نماز صبح نخوابیده و مشغول مستحبات بوده). رفتیم یک کلیسا دیگه که بزرگتر هم بود دیدیم تازه ساعت 11 شروع کرده. راستی اگه آمدید کانادا اصلاً پول برای کنسرت یا دیسکو ندهید ضرر میکنید. بجاش یکشنبهها بروید کلیسا. اینجایی که ما رفتیم 2 طبقه بود وقتی ما رسیدیم پایین پر شده بود (شهر مذهبی) رفتیم لژ نشستیم. دیگه جاتون خالی بزن و برقص. گیتار برقی میزدند و میخوندند. بعد یک گروه آمد و 2 تا دختر جوان شروع کردند شعرهای مذهبی رو خوندن مردم هم به احترام این اشعار پا شده بودند و قر میدادند. ملت با هر تیپی اونجا میتوانستی پیدا کنی کراواتی، شلوار لی، دامن 15 سانتی، دامن 80 سانتی، با روسری و بی روسری.
حالا نمیدونم این خوبه یا بد ولی اینجا همه کاری میکنند بعد یکشنبه میآیند کلیسا با شعر همه گناهان شون را میدهند عیسی بیچاره حمل کند. بعد هم از عیسی برای این کار تشکر میکنند (البته خودمون هم از این چیزا زیاد داریم مثل شب قدر، گریه و عذاداری برای امام حسین و حج ... که کل گناهان را یک شبه پاک میکند). حتی یکبار تو تلویزیون بحث همجنس گرایی بود. مجری از پدر روحانی پرسید از نظر شما کسی که همجنس باز هست میتواند بیاید کلیسا یا نه که اون گفت آره. یعنی انجا همه میان کلیسا و کلیسا مخصوص آدمها خاصی نیست. این موضوع را نه تایید میکنم نه رد. ولی اگر من بودم نمیگذاشتم بیان.از وسط شهر ما یک رودخانه رد میشود که خیلی مقدسه. چون از آمریکا سرچشمه میگیرد. باور میکنید! این آب از آمریکا میآید. یادمه وقتی که ایران بودم تو شرکتی که کار میکردم وقتی قطعات هواپیما را میآوردند چون اکثراً از آمریکا میآمد و برای اینکه ضربه نخورد در بسته بندیهای حبابدار بودند. وقتی که قطعات را باز میکردیم با بچهها دور آن جمع میشدیم بعد دماغهامون رو نزدیک این حبابها میآوردیم بعد میترکاندیم. چون توی آمریکا باد شده بودند و هوای آنجا میگویند اثرات درمانی بالایی دارد. حالا بعد از باد آمریکا در ایران، اینجا به آب آمریکا هم رسیدم فقط مانده خاکش که انشاا... در آینده نزدیک.
من فکر کنم سرخپوستها و سیاه پوستان بیچاره از طریق همین رودخانهها آمدند کانادا (مثل داستان هاکل بریفین) تا زندگی بهتری داشتهباشند. بدبختها فکر میکردند اینجا راحت هستند. ولی یک نکتهای که هست این هست که هیچ آدمی خوشبخت نمیشود مگر اینکه زحمت بکشد و بخواهد. این سرخپوستان در حال حاضر هم در فلاکت در شهرهای کانادا زندگی میکنند. اکثراً دائمالخمر و معتاد هستند. با فرار کردن از یک کشور به کشور دیگر کسی خوشبخت نمیشود. سرخپوستان را در آمریکا اذیت میکردند و میکشتند ولی در کانادا با احترام و آرام آرام میکشند بطوری که خودشان هم نمیفهمند چطور شد که اینطور شد. دلیل ان هم تنبلی آنها است. نگاه کنید در آن موقع که آمریکا کشف شد این مردم هنوز ابتدایی زندگی میکردند که خود نشان از تنبلی این قوم دارد. در حال حاضر هم در Down Town مینشینند، آفتاب میگیرند و مست میکنند.
۱ نظر:
very good writing; I enjoy the way you see the new world and your interpretations; however i didn't quite understand your standpoint against homosexuals; one difference between a democratric society and fanatic ones is that people living here would rather understand each other than criticizing and blaming those who are not like them or think and act in a different way !!!
ارسال یک نظر