eXTReMe Tracker

۰۱ آذر، ۱۳۹۶

احتمال ترور

چند هفته پیش سعد حریری نخست وزیر لبنان در عربستان استعفا داد و دلیل آن را نفوذ ایران و حزب الله ذکر کرد و گفت که جانش در خطر هست.
استعفا از طرف رئیس جمهور مورد قبول قرار نگرفت و از حریری خواست که به لبنان برگردد.

حالا حریری به لبنان برگشته و استعفای خود را پس گرفته.

فکر می کنم احتمال کشته شدن حریری در چند ماه آینده خیلی بالاست. کشته شدن توسط کسانی که مجبورش کردند استعفا بدهد.

۱۲ آبان، ۱۳۹۶

یک خاطره

40 کیلومتر وسط کویر قرار گرفته. از جاده اصلی که جدا می شی باید 20 کیلومتر توی یک جاده خاکی رانندگی کنی تا به این روستا برسی. توی مسیر هم هفت هشت تایی روستای دیگه هست. جاده برخلاف تصوری که از کویر هست از وسط تپه ها و کوههایی با ارتفاع متوسط می گذرد. در بعضی نقاط جاده با مسیر رودخانه ای خشک تلاقی می کند. این رودخانه معمولا زمانی که بارندگی می شود آب سیلاب را هدایت می کند. برای همین مسیر رودخانه سنگلاخی هست. توی مسیر که می روی خونه های خشتی نیمه خراب می بینی. مطمئن نیستم هنوزی کسی توی این خونه ها هست یا نه. ولی از سبزی درختان باغ های اطراف این خونه های نیمه خراب می توان حدس زد که زندگی جریان دارد. زندگی آدمهایی بی صدا که حتی موقع مرگشان هم جریان زندگی بهم نمی خورد. اینها از جنس طبیعت و خاک هستند. 

به روستا که می رسی معمولا دم غروب هست. هوا دارد تاریک می شود. وسایل را از شیب باغ بالا می بری و داخل خونه می بری. خونه خشتی با سقف گنبدی هست. یه جوب آب از پایین خونه جریان دارد. این آب از کیلومترها دورتر می آید. درست از وسط کویر تشنه. و سخاوت کویر این است که در عین تشنگی آب را نمی بلعد و می گذارد تا به باغ ها و مزرعه ها برسد.

آفتاب در این دیار همه چیز را پاک می کند. آنقدر پاک که می خواهی بشینی روی خاک و از اونجا جایی نری. بشی بخشی از اون.




قانونی برای دروغ

جدیدا قانونی برای دروغ گفتن پیدا کردم. اگر دروغ ها کوچک بگویی هیچوقت نمی تونی دروغ بزرگ بگی. یعنی هم خودت نمی تونی بگی و هم اینکه بگی کسی باور نمی کند.
آدمایی که دروغ های بزرگ می گویند هیچ وقت توی زندگی شان دروغ کوچک نمی گویند. دروغ های کوچک فرصت را برای دروغ های بزرگ می بندد. این هست فرق یک جهان سومی و جهان اولی. تو کم می بینی جهان اولی دروغ کوچک بگوید.

فرای همه اینها کسی هست که دروغ کوچک نمی گوید و از فرصت خود برای گفتن دروغ بزرگ هم دوری می کند. 

۲۱ مهر، ۱۳۹۶

پایه های محکم

شاید درست ساختن زیربنا خیلی زمان بر باشد و حرکت را در ابتدا کند بکند ولی هرچه زمان می گذرد احساس آرامش و اطمینانی که با خود می آورد سرعت را بالا می برد.

ساختن روی پایه های سست خیلی مشکل هست. وقتی که بالا می روی می لرزی

دروغ های کوچک یکی از دلایل سستی پایه ها هست. 
یکی دیگه از عوامل سستی پایه ها رفتن به پله بالاتر هست بدون سفت کردن پله قبلی. یعنی هنوز کاری را کامل یاد نگرفتی و می خواهی بروی مرحله بعد 

۲۵ شهریور، ۱۳۹۶

دور دور

 یه زمانی بود که فکر می کردم مرگ خیلی نزدیکه در حالیکه در ظاهر از آن دورتر بودم. ولی الان یک حس بیگانگی نسبت بهش دارم. کمتر بهش فکر میکنم. انگار که دور دور هست ولی در واقعیت بهش نزدیکتر هستم.
دچار روزمرگی شدم. باید به سنگ نگاه کرد به خاک به ابر به مورچه. ...


۰۸ مرداد، ۱۳۹۶

یک تحلیل نژادی

 تفکیک خصوصیات ژنتیکی از خصوصیات اکتسابی افراد مشکل است. دشواری این مسئله وقتی دو چندان می شود که می خواهی رفتار یک قوم خاص رو بررسی کنی. افراد قوم خیلی از خصوصیات خودشون رو از ژنتیک به ارث می برند و بقیه رو از محیط کسب می کنند. که افراد یک قوم مشترکات زیادی در هر دو مورد دارند. یعنی هم از لحاض ژنتیکی شبیه هستند و هم به این دلیل که تقریبا در یک محیط رشد کرده انددر معرض اتفاقات یکسان بوده اند. 
مثلا افراد هم سن من که در ایران بوده اند همه کم یا زیاد جنگ رو تجربه کرده اند و با فردی که توی کره جنوبی رشد کرده است عکس العمل های متفاوتی به محرک های محیطی نشان می دهد.
حالا چرا این رو گفتم؟ من به تاریخ علاقه دارم. همیشه توی کتاب ها تاریخی روی این موضوع تاکید می شود که ایرانی ها  در تمامی دوران تاریخی این خصوصیت را داشته اند که فرهنگ خود را با اقوام مهاجم تحمیل کرده اند. این استدلال برای سلوکیان که جانشینان اسکندر بوده اند به کار می رود تا اعراب، مغول ها و حتی اقوام ترک.  ولی نگاه ما در مورد کشورهای دیگر اینگونه نیست. مثلا مصر که تمدنی باستانی بوده هر زمان که در تسخیر قوم دیگری در آمده، فرهنگ آن کشور غالب شده. یکی دیگر از استدلال هایی که در این زمینه استفاده می شود این هست که ایران هیچ زمانی مستعمره نبوده. مثلا هند مستعمره بوده و یا کشورهای آفریقایی ولی ایران هیچ وقت مستعمره نبوده.

البته من روی مورد آخر هنوز شک دارم. شرایط ما در دوره قاجار و یا حتی دوره پهلوی فرقی با مستعمره ندارد. در زمان قاجار که تمامی منابع ما توسط کشورهای اورپایی به تاراج می رفت و در زمان جنگ های جهانی هم تمامی غلات ایران برای متفقین مصرف شد وحتی انگلیس ها شاه ما را به راحتی تبعید و ولیعهد رو جای اون نشاندند. پس فرق چندانی با مسعمره نداشتیم.  فقط اگر مستعمره کامل بودیم الان یه زبان انگلیسی، فرانسه و یا ایتالیایی بلد بودیم.

بگذریم، برگردیم به اصل مطلب. اگر اینکه عکس العمل افراد مخلف به محرک های محیطی متفاوت هست و برگرفته از ژن و محیط بزرگ شدن است را امری تایید شده بپنداریم سوالی که مطرح می شود این است که آیا می شود عکس العمل افراد را با  توجه به قومیت، ملیت و محل زندگی حدس پیشبینی کرد؟ توی زمان ما قومیت و ملیت هنوز توی دنیا از بین نرفته است، پون زمانی که ما رشد می کردیم هنوز وسایل ارتباط جمعی همه گیر نشده بود و هنوز هم مکانهای بکری توی دنیا وجود دارند که تحت تاثیر جهانی شدن قرار نگرفته اند ولی در آینده ای کوتاه، شاید کمتر از 100 سال، دیگه شاید مسئله قومیت به معنی امروزی مطرح نباشد و جای خود را به طبقه فرهنگی ویا شغلی بدهد. مثلا گروه وکیل ها و یا معلمان. 

حالا تحیل من از ایرانی ها چیست؟ یک موردی که به نظر من خیلی در ایرانی ها بارز هست این هست که با وارد شدن به یه سیستم اولین کاری که قصد دارند انجام دهند این است که سیستم را عوض کنند. مهم نیست این سیستم حکومت ایران است، یا آمریکا یا ناسا و یا شهرداری آمستردام. این توی کار خیلی بارز هست. افرادی که از هند و پاگستان هستند اکثرا خصوصیت فرمانبری دارند. مهم هم نیست در چه رده ای باشند کلا جلوی مافوق خیلی فرمانبر هستند. و یا افرادی که از فیلیپین و یا چین هستند هیچ توجه ای به سیستم ندارند و فقط کاری که برایشان تعریف شده است را انجام می دهند حتی اگر کاری بی معنی باشد و علاقه ای به تغییر سیستم ندارند. برعکس ایرانی ها در اولین اقدام قصد دارند سیستم را عوض کنند. همواره از سیستم ایراد می گیرند و سعی در تغییر سیستم دارند.  حتی اگر سیستم بهترین سیستم موجود باشد. این تغییر از ساعت شروع کار شامل می شود تا نوع استفاده از ابزار. ایرانی ها قدرت بالایی در هضم کردن سیستم دارند. از یک سمت سیستم را به خودشون وابسطه می کنند و از طرف دیگر می خواهند سیستم را به سمتی که خودشون دوست دارند هدایت کنند.

با توجه به این خصوصیت کنترل کیفیت یکی از بهترین کارهایی هست که یک ایرانی می تواند انجام دهد. ما این توانایی را داریم که مو رو از ماست بیرون بکشیم. و پیدا کنیم که کار را چگونه نمی توان انجام داد. از طرف دیگر ضعف ما در این است که حوصله و انرژی راه اندازی آن سیستم بهینه ای که خود مدعی آن هستیم نیستیم که دلیل اصلی آن این است که وقتی خودمان طرح خودمان را در ذهنمان مرور می کنیم به طرح خودمان هم ایراد می گیریم و برای همین برای اجرای آن دیگر ذوق و شوق کافی نداریم.  به عبارت دیگه دید ما به اطراف ایده آلیستی هست نه عملگرایانه. 

۲۴ تیر، ۱۳۹۶

به خود بیا

صبر کن، یه نگاهی به پشت سرت بنداز ببین تا کجا آمدی. و به کجا داری می ری.
کم حرف بزن. مطمئن حرف بزن و از خودت کمتر بگو. از دیگران هم هیچی نگو. نسبت به اطرافت کمترین واکنش را نشان بده سعی کن دریافت کنی ولی برای دادن خروجی عجله نکن. بعضی وقتها اصلا لازم نیست خروجی داشته باشی.
آدمهایی که محرک های محیطی کمترین واکنش را نشان می دهند بیشترین ....! همین

۰۷ اسفند، ۱۳۹۵

بهادر 1

بهادر، تقریبا 10 سالی می شه که ندیدمش. خیلی با هم رفیق بودیم. دوران دانشجویی توی یه اتاق بودیم. جوری به هم نزدیک بودیم که بچه ها می گفتند هیچ کدومتون نمی تونین زن بگیرین چون زنهای شما به رفیقتون حسودی می کنند از بس با هم هستید. تا اینکه 10 سال پیش من آمدم اینجا و بهادر همونجا موند. الان 10 سال میشه ندیدمش. اوایل با تلفن زیاد با هم حرف می زدیم. ولی این اواخر به خاطر مشغله زیاد تماس ها کمتر شده بود. وقتی از هم دور می شی نقاط مشترک زندگی کم می شوند.

حالا آمده ام فرودگاه استقبالش. قرار هست که 2 هقته ای اینجا پیش ما بمونه. برای یک کنفرانس آمده. 

از پله ها که داشت می آمد پایین شناختمش. خیلی تغییر کرده بود ولی زیربنا همون بود. هنوز مثل قبل لاغر و ترکه ای بود. کمی موهاش سفید شده بود. عینک نداشت. حتما چشم هایش رو عمل کرده بود. به پایین پله ها که رسید رفتم جلو وبغلش کردم. هنوز همون عطر دوران دانشگاه رو می زد. وقتی بغلش کردم بوی عطر من رو برد به 15 سال پیش. بهادر خیلی خوشتیپ بود و جزو معدود دانشجوهایی بود که حواسش به لباس پوشیدنش و ظاهرش بود. همیشه لباس هاش اتو داشتند و بدنش بوی عطر می داد.

پروازهای خارجی که به شهر ما می آیند معمولا ساعت 10:30 شب می رسند. قسمت آخر پرواز از تورنتو و یا نونترال به شهر ما هست که خودش 3 ساعت هست و توی این پرواز چون پرواز داخلی حساب می شود غذا سرو نمی شود. برای همین فکر کردم شاید گرسنه باشد. توی راه جلوی یک ساندویچی وایستادیم تا یه چیزی بخوریم. نرفتیم رستوران چون فکر کردم حتما خسته هست و رستوران طول می کشد تا غذا را بیاورند. عوضش فردا صبح برای صبحانه می رویم یه جای خوب.
رفتیم داخل ساندویچی که سفارش بدیم. خودم یادمه اوایل که آمده بودم برام سخت بود که ساندویچ سفارش بدم چون کلی سوال در مورد نوع نون و موادی که می خواهی توش باشد ازت می پرسند که از بس زیاده می خواهی بگی بابا بی خیال یه چیزی بده بخورم. برای همین باهاش رفتم که کمکش کنم.
گفتم چی می خوری؟
گفت چی دارند. تو خودت معمولا چی می خوری؟
گفتم اون ساندویچشون خوبه می خواهی اون رو بگیریم؟
گفت می تونم فقط با سبزیجات بگیرم؟
وقتی داشت این حرف رو می زد یک کم معذب بود.
فهمیدمش. گفتم آره می شه.
رفتیم خونه. چمدونش رو باز کرد و یه بسته پسته و 2 تا زعفران آورده بود.
دیدم خسته است. جاش رو بهش نشون دادم و گفتم که دستشویی کجاست و رفتیم خوابیدیم.
...

۳۰ بهمن، ۱۳۹۵

لاتاری

هیچ وقت پول من رو قبول نمی کرد. می گفت پول زحمت کشی خودت هست. برای اینکه متقاعدش کنم گفتم که لاتاری بردم و دوست دارم یک بخشش رو به تو بدم. پول رو ریختم به حسابش ولی بعدها متوجه شدم که چون پول لاتاری رو حلال نمی دونیسته تمام اون پول رو داده به خیریه 
از اینکه اینقدر کم می شناختمش شرمنده شدم.

۲۰ دی، ۱۳۹۵

انسان متکلم، انسان تنها

انسان اولیه تکلم نداشت. آنها همدیگر را با نگاه کردن می فهمیدند. تا زمانی که انسانها از هم دور شدند. آنها دیگر قادر به ازتباط برقرار کردن و فهمیدن یکدیگر با نگاه کردن و احساس کردن نبودند. پس کلمات را اختراع کردند تا مقصود خود را برسانند.

صحبت کردن کافی بود تا زمانی که باز فاصله ها بیشتر شد. اینبار خط اختراع شد. باز دورتر شدند و پست ایجاد شد. دورتر و تلفن و دورتر و ایمیل و دورتر ...

دوری مادر ایجاد زبان است. تو هیچ وقت دیدی آدم سالم با خودش صحبت کند برای رساندن پیام خودش به خودش؟ نه چون خودش را کامل درک می کند در خودش زندگی می کند. وقتی از خودت دور می شی گاهی لازم است تا با خودت صحبت کنی تا به خودت برگردی.