۱۰ اسفند، ۱۳۸۶
پایکوبی
این مراسم پایکوبی با پایکوبی سنتی ایران تفاوت دارد. هدف از این پایکوبی شادمانی و رقص نیست بلکه هدفش جمع آوری پول برای کارهای خیریه است
در این روش ابتدا فردی با پرداخت پنج دلار یک پای را خریداری کرده و اسم فردی را اعلام می کند تا این پای در صورت آن فرد کوبانده شود. گروه برگزار کننده این مراسم با دریافت اسم و شماره اتاق فرد مذکور در محل حاضر شده و به فرد اعلام می دارند که یک پای برای شما ارسال شده یا این پای را در صورت تو می کوبانیم یا پنج دلار بده و یک اسم دیگر بگو تا در صورت او کوبانده شود و یا ده دلار بده تا همینجا این پای متوقف شود و در صورت کسی کوبانده نشود. در عکس های بالا اون خرس گنده که وسط ایستاده رئیس دپارتمان مهندسی هست
۰۵ اسفند، ۱۳۸۶
شیوههای مدیریت
این چیزا اینجا هم زیاده. ملت اینجا کلی دور ریز دارند ولی برای اینکه افکار عمومی را خوشحال نگه دارند بحث بازیافت را مطرح میکنند. کلی برای بسته بندیهای غیر ضروری پلاستیک مصرف میکنند و یا مردم را به مصرف دعوت میکنند بعد بحث بازیافت رو مطرح میکنند. مثلاً پرینترهایی که تولید میکنند را طوری طراحی کردهاند که بعد از پرینت گرفتن تعداد خاصی صفحه (مثلاً 300 هزار صفحه) خود به خود از کار میافتد ولی در تبلیغات تلویزیونی میگویند این دستگاه پرینتر ما 40 درصد قابل بازیافت است بعد یک بچه و یک درخت نشان میدهد که بگوید این شرکت چقدر دوست دار آینده بشر و محیط زیست هست. این هم آفیسی من کلی پرینت میگیرد. چند روز پیش دچار عذاب وجدان شد. بعد از اون یکی پرسید راستی این اطراف محلی برای جمع آوری کاغذهای باطله برای بازیافت نیست؟ اون هم یک جا رو به اون معرفی کرد و بعد از آن دوباره شروع کرد به پرینت گرفتن الکی.
همه جا این سیستم پیاده میشود حتی در مواجهه با عواطف و فقر. کلی تبلیغ میکنند که به کودکان گرسنه افریقا کمک کنید. روزی 1 دلار بدهید تا زندگی یک کودک را نجات دهید. بعد کلی از این شرکتهای غذایی گردن کلفت روزانه میلیونها کیلو مواد غذایی رو دور میریزند. نمونه دم دستش این شرکتTim Hortons است که کار تهیه کافی و دونات ملت غیور کانادا را بر عهده دارد. در آخر روز هرچی باقی مانده باشد را به سطل آشغال سرازیر میکند.
یا این فروشگاههای زنجیرهای. حتماً خیلی شنیدهاید که اینجا اگر جنسی را بخرید و بعد از مدتی خوشتان نیاید میتوانید پس دهید. ولی کی میداند به چه بهایی؟ این شرکتهای عظیم و زنجیرهای هر جنسی را 60 یا 70 درصد گرانتر میفروشند. اگر تا بحال به فروشگاهای کوچک چینیها رفته باشید میبینید که برخی قیمتهای آنها نصف قیمتهای این فروشگاههای بزرگ است. چرا؟ در اول هم در کانادا از این فروشگاههای کوچک وجود داشت بعد این فروشگاههای زنجیرهای بزرگ با سرمایههای کلان شکل گرفت. این فروشگاهها از تولید کننده مقادیر زیادی جنس میخرد در نتیجه تولید کننده دیگر حاضر نمیشود جنسهای خود به فروشگاههای کوچک با درخواست کم بفروشد. در نتیجه فروشگاههای کوچک از بین میرود. بعد این فروشگاههای زنجیرهای بازار را بدست میگیرند. در این موقع است که دستورات خود را به تولید کنندگان تحمیل میکنند که مثلاً ما هر جنسی را که مشتری پس بیاورد به تو باز میگردانیم و پول آن را پس میگیریم. تولید کننده چون مشتری دیگری جز این فروشگاههای برزگ نداد میپذیرد. و این فروشگاههای بزرگ چون بازار را در دست دارند قیمت را هم بیش قیمت واقعی بالا میبرند و مشتری خوشحال است که اگر جنسی خرید و مشکل داشت میتواند پس دهد غافل از اینکه در یک سال 20 یا 30 برابر پول آن نجس که ممکن است روزی عوض کند دارد پول اضافه میدهد.
نمونه دیگرش در مسائل کمک به کشورهای فقیر. یکشنبهها کلی این تلویزیونهای اینجا نشان میدهند که آره بچهها دارند در آفریقا، برزیل یا کوبا میمیرند. با روزی 1 دلار یک کودک را نجات دهید. تازه ما عکس مغناطیسی این بچه را هم برای شما میفرستیم که بزنید روی یخچال خونهتان و آرامش وجدان بگیرید. البته کسانی که این پول را میدهند افرادی شریف و انسان هستند ولی نفس این کار گول زدن مردم کشور هست. که به مردم کشور نشان دهند کانادا در همه جای دنیا به مردم فقیر کمک میکند. یکبار یکی از این زنان مسئول این گروهها را نشان داد که رفته بود در یکی از این کشورهای آفریقایی و در یکی از روستاها تا به بچههای آنجا کمک کند. حالا برایشان چی برده بود؟ یک کلاه کپ با پرچم کانادا، یه دفتر با پرچم کانادا و یک توپ بیسبال. آخه عزیز من این بچه نون ندارد بخورد بیسبال چه میداند چیهست حالا میخواهی کمک کنی حداقل توپ فوتبال بده. با توپ بیسبال این بچه چکار کند؟ زمینش را دارد چوبش را دارد؟ اصلاً این میداند بیسبال چی هست؟ زدی این کشور را داغون کردی ملتش را برده گرفتی بیچاره کردی حالا هم که میخواهی کمک کنی به زور فرهنگ خودت را قالب میکنی.
در افغانستان خشخاش میکارند و در این راه یک عده کشته میشوند. بعد از ایران ترانزیت میشود که باز هم کلی آدم کشته میشوند و کلی هم معتاد میشوند بعد به کشورهای اینها میرود. اونجا دیگه همه کراوات زده و شیک میشوند و پولهای میلیاردی در و بدل میکنند. بعد دولتهای آنها برای کاهش وجدان درد بیست میلیون دلار به ایران کمک میکند تا در مرز خود با افغانستان موانع ایجاد کند. بعد هم یکی دو بار نماینده میفرستند و از ما قدر دانی میکنند و ما هم خر کیف میشویم که نماینده اسپانیا به ما گفت آفرین. این موارد مخدر کجا مصرف می شود؟ همهاش که در منقلهای ایران دود نمیشود خیلی باشد 10 درصد کل تریاک (تازه دست بالا گرفتم). بقیهاش کجا میرود؟ این جریان برای نفت هست برای الماس آفریقا هست برای قضیه قاچاق انسان هست برای همه چیز هست. اینها پوششی هست برای کثافت کاری آدمهای قدرتمند تا ما آدمها عادی از آنها بدمان نیاید و با علاقه در اینترنت، مجلات و روزنامهها خبرهای آنها را دنبال کنیم و برای آنها پیراهن پاره کنیم.
۰۲ اسفند، ۱۳۸۶
انجمن دانشجویی دانشگاه منی توبا
The end of a satellite
۲۸ بهمن، ۱۳۸۶
باران یخی
دیروز پس از مدتها تلاش شبانه روزی مسئولین شهر وینیپگ و به ویژه شهردار محترم دمای هوا لطف کرده و به نزدیک صفر تشریف آوردند (منفی دو درجه) که همین جا جا دارد از مسئولین شهر تشکر کنم. این هوای گرم باعث بارش باران یخی در صبح دیروز شد.
دستور تهیه باران یخی را برای دوستانی که مایل به تهیه آن هستند اینجا آوردهام:
برای این باران شما به یک هوا با دمای منفی 45 درجه نیاز دارید. برای بهتر شدن باران توصیه میشود این هوا را برای مدت حدود یک هفته در منطقه خود نگه دارید. بعد که هوا یخ زد و زمین نزدیک بود از سرما ترک بخورد یک جبهه هوای گرم از طرف ونکوور با دمای منفی 4 درجه وارد کنید. این کار را باید طوری انجام دهید که هوا شوکه شود وگرنه باران خوب در نمیآید. این تغییر ناگهانی از منفی 45 درجه به منفی 4 درجه باید در طول شب تا صبح انجام شود. صبح که بیرون میروید میبینید دارد باران یخی میآید. باران یخی با تگرگ فرق دارد. همان باران است که یخ زدهاست و بسیار شفاف است. این باران وقتی از ابری که در توده هوای گرم قرار دارد میآید باران است و تنها زمانی میفهمد که اینجا وینیپگ است و تا دیروز دمای هوا منفی 45 درجه بوده که به حدود سطح زمین برسد. در این هنگام است که یخ میزند.
این باران را میتوانید بعد از صبحانه و در راه دانشگاه میل کنید. چنانچه در تهیه این باران مشکلی داشتید من میتوانم کمکتان کنم.
۲۰ بهمن، ۱۳۸۶
بکارت
برکه آرام است انگار هیچ تحرکی در آن نیست و هیچ موجود زندهای یافت نمیشود ولی در این آرامش زندگی موج میزند. ناگهان بنی بشر سر میرسد. کمی به آن نگاه میکند. انگار که حوصلهاش سر رفته است. دور و بر خود را نگاه میکند. سنگی میبیند بر میدارد و به درون برکه میاندازد. آرامش به هم میخورد.
انسان علاقه شدیدی دارد که آرامش و بکارت اطراف خود را از بین ببرد تا با این وسیله مرهمی بر وجود نا آرام خود باشد. این صحنهها فقط به این دو مثال ختم نمیشود. وقتی برای مدتی صاحب یک خونه در آن خانه نباشد اولین کاری که آدمها با آن خانه میکنند این است که شیشههای آن را خورد میکنند. ما وقتی یک منظره زیبا میبینیم میخواهیم آن را خراب کنیم و یا خود را به زور در آن جای دهیم تا با این کار زشتیها خومان را بپوشانیم. ذات ما این است که آنقدر خراب کن تا از تو پایینتر بیاید و تو قابل روئیت شوی و یا آن را به استخدام خود در بیاور تا در خدمت تو باشد و به واسطه آن بالا بروی. این خصلت را می توان در ویلاهای کلاردشت و دیگر جاهای دنیا مشاهده کرد. همه زیبایی را برای خود میخواهند. آنقدر خودخواهیم که زیبایی را از بین میبریم. حاضریم زیبایی از بین برود ولی حاضر نیستیم که زیبایی بماند ولی برای همه باشد.
آرامش روحی دیگر انسانها نیز ما را آزار میدهد. باید آنها را خراب کنیم بکوبیم آنقدر خرد کنیم که دیگر نتواند بلند شود. بعد برویم و روی نعش آن بایستیم.
چرا باید اعتقادات دیگران را که کاری به زندگی ما ندارد بکوبیم. چرا باید در مورد زندگی خصوصی دیگران نظر بدهیم. چرا باید دیگران را مسخره کنیم و بگردیم تا نقطه ضعفها آن را پیدا کنیم.
از این کار لذت میبریم چون باعث میشود کوچکی خومان را نبینیم. فکر کنیم که همه از ما بدترند. چه لذت بخش است کنکاش در زندگی خصوصی دیگران به ویژه وقتی که نقطه ضعفی پیدا کنیم. آهان پس این هم که اینقدر ادعا میکرد مثل خودمان است. چه آرامش قلبی چه شعفی!!!
یکی میگوید حافظ مشروب خوار بودهاست. اون یکی میگوید شمس و مولوی همجنسباز بودهاند. یکی جدیداً در اینترنت اعلام کرده که کشف کرده شریعتی برای ساواک کار میکرده. یکی از این دوستان صاحبخانه من، به من کلی کتاب و سیدی در مورد مسیحیت داد. یک انجیل کامل و یک انجیل یوحنا هم جزو این اقلام بود (طفلک میخواهد من را مسیحی کند). من هم شروع کردم به خوندن. اوایل وقتی میخوندم زیر مطالب متناقض یا اشتباه (از دید من) خط میکشیدم. ولی بعد از مدتی این کار را نکردم. چرا من نباید دیدم این باشد که از این کتابها چیزی یاد بگیرم؟ چرا فقط باید زیر اشتباهات آن خط بکشم؟ من میتوانم اشتباهات رو بگذرم و آن چیزهایی که به درد من میخورد را استفاده کنم. وگرنه در همه چیز میشود اشتباه پیدا کرد.
دنیای امروز با اینترنت و تلویزیون و... خیلی کوچک شده. هر کس هر کاری بکند همه میفهمند دیگه حریمهای خصوصی دارد کوچک میشود و این خوب نیست. به همه حریمها نباید وارد شد چون بعضی از این حریمها مقدس هستند. بچهای که پدرش نظافتچی یک شرکت است باز پدرش برایش یک قهرمان است و ما نباید این قداست را در چشم اون بشکنیم چون با این کار اون را شکستهایم. بعضی حقایق را نباید بیان کرد و بعضی مواقع نباید فکر کرد. این بچه خودش میداند پدرش نظافتچی هست ولی حتی یک لحظه هم به خودش اجازه نمیدهد تا به این موضوع فکر کند چون با این کار پدرش در نظرش خرد میشود پس برای اینکه اینطور نشود اصلاً فکر نمیکند. ما در خیلی از زمینهها این جوری هستیم. معلم ادبیاتی در دبیرستان داشتیم که فوت کرد (خدا بیامرزدش، جوون هم بود) میگفت مادر آدم هزار هم زشت باشد در نظر آدم از زیباترین هنرپیشه هم قشنگتر است و حاضر نیست با یک مادر خوشکل عوضش کند. حالا فردی را در نظر بگیرید که هر دفعه به این بچه بگوید که چقدر مادرت زشت است. با این کار بچه خورد میشود. این موضوع در مورد زن هم صادق است و خیلی از این حرفها باعث شده تا زن از چشم شوهر بیافتد و یا بالعکس.
ما عادت داریم که اعتقادات دیگران را بشکنیم بدون آنکه خودمان جایگزینی داشته باشیم. افراد با اعتقادات خودشان زنده هستند و لزومی نداد همه مثل هم فکر کنند یا مثل هم باشند. مثلاً شما با یک نگاه به عکس زنان ناصرالدین شاه پی میبرید که این زنان چقدر زشت بودهاند. ولی این زشتی از دید امروزی زشت تعریف میشود چه بسا در آن زمان این زنان مصداق زیباترین زنان بودهاند. آن زمان تعریف زیبایی با الان فرق داشت و این تفاوت از فردی به فرد دیگر هم صادق است پس لزومی ندارد بخواهیم همه مثل هم فکر کنند. ممکن است یکی با یک زشت (از دید ما) بسیار شادتر از بقیه باشد. حالا این نامردیه که یکی برود به این طرف بگوید زنت زشت هست چون با این کار اون را خرد میکند.
آدمها برای خودشان یکسری مقدسات دارند. این مقدسات شامل اعتقادات، پدر، مادر، زن، بچه و ... هستند. هر کس بعد از تعریف این مقدسات برای خود دور آنها حریمی قرار میدهد و از آن حریم جلوتر نمیرود، چون نمیخواهد برود. پس سعی نکنیم وارد حریم مقدسات دیگران شویم و سعی کنیم آنها را بشکنیم.
۱۸ بهمن، ۱۳۸۶
شریعتی
نمی دانم چرا در هر شعفی، هر خندهی قاه قاهی، هر بشکنی، هر احساس خوشیای٬ موجی از حماقت غلیظ، منفور و زشت پدیدار است، نمیدانم قیافههای خوش و فربه چرا در چشم من، تا حد استفراغ وقیح و قبیح و چندش آورند؟ نمیدانم چه تجانسی است میان "چربی" و "حماقت"! نه یک حماقت سادهی بیگناهِ بی صفت، همچون حماقت یک نوکر، یک خل، یک بیابانیِ نیمه وحشی، بلکه حماقت تهوع آور و آزار دهنده و خفه کننده یک قیافهی تر و تمیز و خوش آب و رنگ، یک نیمه روشنفکر و نیمه تحصیل کردهی متمدنِ پر ادعای از خود راضی ... "
هبوط شریعتی
۱۶ بهمن، ۱۳۸۶
پذیرش دانشجو
گفت دنبال دانشجو ایرانی از دانشگاه شریف یا تهران می گرده که معدلش هم بالا باشد. چون اگه معدل بالا باشد می تواند بورس دانشگاه را بگیرد و استاد دیگر لازم نیست کل پول دانشجو را بدهد. خلاصه به من گفت اگه کسی رو می شناسم بگم.
اگر هم سوال داشتید می توانید از من بپرسید
۱۲ بهمن، ۱۳۸۶
عوام
در تلویزیون برنامهای نشان میداد که با بچههای دبیرستانی آمریکا مصاحبه میکرد و از آنها یک سری سوال عمومی میپرسید که به چند تای آنها و پاسخی که داده شد اشاره میکنم.
زبان مردم انگلستان چیست؟
بریتیش
کانال پاناما در کدام کشور است؟
آمریکا (یاد اون بابایی افتادم که گفته بود دیوان حافظ رو سعدی نوشته است)
بزرگترین کشور در آمریکای جنوبی؟
آفریقا
بلندترین کوه دنیا؟
نمیدانم
به کسانی که در دانمارک هستند چه میگویند؟
دانمارکین (Denmarkian)
جوییش (یهودی)
کانال مانش چیست؟
یه پل زیر آبی بین فرانسه و انگلستان
عراق در کجا قرار دارد؟
در افغانستان
در اروپا جنوبی
چند اقیانوس در دنیا وجود دارد؟
من تو یکی شون شنا کردم
این را ننوشتم که بگم آمریکاییها خنگ هستند و ما باهوش که به خودم اعتماد به نفس الکی بدم چون یک همچین مصاحبهای رو در ایران دیدم که یکیش این بود که از طرف پرسیدند مروارید چگونه تولید میشود گفت که معدن دارد و از کوه استخراج میشود.
این را نوشتم که بگم آهای نگاه کنید اکثر مردم دنیا این جور آدمایی هستند. اگه ازشون بپرسی دیروز بریتنی چی نهار خورده از حفظ بهت میگوید ولی وقتی میگی عراق کجاست میگوید تو افغانستان. این چنین افرادی رو کافی است یک روز تو تلویزیون بهشون بگی آهای مردم بترسید یک غولی هست که بهش میگن عراق و خیلی ما رو تهدید میکند میخواهیم بهش حمله کنیم. و این آدم که هنوز نمیدونه عراق کجاست ولی میدونه که غول چیه میگه آره کار درستی میکنی زود تا ما رو نخورده حمله کن.
پس نباشیم از افرادی که تا بهشون میگن
ما در خطریم.
اسلام در خطر است.
آبرو در خطر است
و...
از کل مطلب فقط خطر رو بفهمیم بیآنکه واقعاً بدانیم که ما چه کسانی هستند، اسلام چیست و آبرو برای کیست.
قبل از نظر دادن در مورد هر فرد، موضوع و یا قضیهای بهتر است حداقل بدانیم که آن چیست و یا کیست.