eXTReMe Tracker

۰۷ آذر، ۱۳۸۶

سرگرمی های روزهای سرد

این چند روزه هوا 23 تا 24 درجه زیر صفر شده و با باد به منفی 33 درجه می‌رسد ولی خداییش اونقدر که اسمش ترسناک است نیست. من خودم یک ساعت و نیم با لباس و کاپشن معمولی بیرون بودم و سردم نشد.

تفریحات روزهای سرد

در این ایام یکی از تفریحات این است که یک شال جلوی دماغ خود ببندید (چنانچه عمل بینی انجام داده‌اید زیاد سفت نبندید) بعد راه بیافتید بیرون بعد از 5 دقیقه چشمان خود را ببندید. در این لحظه یک حس ملیح شکستن به شما دست می‌دهد که ناشی از شکسته شدن یخ روی مژه‌ها و دور چشم شماست (خودتون احساس سرما نمی‌کنید). چنانچه راه خونه تا دانشگاه 20 دقیقه باشد شما قادر هستید که 4 بار این بازی بامزه را انجام دهید و لذت ببرید. برای تنوع می‌توانید یک چشم خود را بسته نگه دارید و یکی باز و نتیجه را آزمایش کنید و یا مژه خود را به شال بچسبانید یا....

حال اگر شال را از جلوی دماغ خود بردارید و نفس بکشید حس جالب یخ زدن داخل دماغ و آب شدن آن هنگام بازدم به شما دست می‌دهد. این بازی به صورت گروهی هم انجام می‌شود.

21 فوریه روز جهانی زبان مادری است در سال 1952 مردم بنگلادش که در آن زمان جزئی از پاکستان بودند برای به رسمیت شناخته شدن زبا ن خود دست به تظاهرات می‌زنند و عده‌ای کشته می‌شوند.

منبع: آقا شاهین از بچه‌های بنگال دانشگاه


۰۶ آذر، ۱۳۸۶

Translation

From: one of my Canadian friends
To: me
Would you please translate it for me:

I don't have my lap-top with me, but, do was have enough cable to take the data on your computer in the lab?

۲۹ آبان، ۱۳۸۶

سعید جان امامی و من

مفتخرم به عرض برسانم مهندس قاتل آقای سعید امامی در رشته هوافضا از دانشگاه ایالتی اکلاهما آمریکا فارغ التحصیل شده اند.

۲۴ آبان، ۱۳۸۶

چگونه ‏Apply ‎‏ کنم‏



برای Apply کردن ابتدا به یک رزومه داغ نیاز است.

در رزومه باید مشخصات تعداد همسر بچه سن ذکر شود.

مدارک تحصیلی و معدل.

پروژه‌های انجام شده و در دست انجام.

سوابق کاری و تحصیلی مثل حل تمرین بودن.

نرم‌افزارهایی که بلدی

کارهای جنبی مثل رشته‌های ورزشی و موسیقی اگر بلدی.

این اصول کلی است حالا می‌رسد به چرب کردن آن.

سعی شود در رزومه از لغاتی چون Outstanding، Distinct Student زیاد استفاده شود.

اگر در تیز هوشان درس خوانده‌اید ننویسید Allame Helli High School بلکه به جای آن از واژه Exceptional Talent استفاده شود. بیشتر به چشم می‌آید.

رتبه کنکور فراموش نشود. می‌توانید بنویسید 132 کی می‌فهمه؟؟ رئیس جمهورمون تو روز روشن به خبرنگار می‌گوید رتبه‌ام 132 شده بعد عمران دانشگاه علم و صنعت زدم. یکی نیست بگه آخه Exceptional Talent یه چیزی بگو تو عقل بگنجه. 132 که برق شریف هم می‌زدی قبول بودی چی شد علم و صنعت رو انتخاب کردی!

بگذریم. بعد از رزومه نوبت به E-mail زدن می‌رسد. یک E-mail کلی با این مضمون تهیه می‌کنید و برای همه می‌فرستید:

Dear Prof….

My name…

I study…

My project…

I am interested in ….

I found on your web site….

I am so eager to know…

I have attached my resume….

Looking for your reply.

Best regards

….

در این E-mail سعی شود خودتون رو بزرگ نشون بدهید و از طرف بپرسید که می‌تواند اسباب پیشرفت شما را فراهم کند یا نه. اصلاً اشاره نکنید که دارید از ترس سربازی Apply می‌کنید.

وقتی هم دارید E-mail می‌زنید فراموش نکنید که اسم استادا رو درست بنویسید و با اسم استاد قبلی برای جدیدی نفرستید. سعی کنید بالای 1300 تا E-mail بزنید. یکی از دوستان رکورد دار این ماده است. او به 100 تا دانشگاه اول آمریکا به همه استادای مکانیکش e-mail زد.

مرحله بعدی منت کشی استادا است برای Recommendation در این برهه معمولاً استادا درست شما را به خاطر نمی‌آورند. اگر باهاشون درس داشته بودی میگه نه فقط اونایی که پروژه داشتن اگر پروژه داشته باشی میگه تو که با من درس نداشتی. این کار 1 2ماه طول می‌کشد و لزوماً هم نتیجه بخش نیست (من به زور تونستم بگیرم). برای حل این مشکل چه بایدکرد.

باید کار با نرم‌افزار رو قوی کنید و آرم دانشگاه رو تهیه کنید. البته اگر قانونی هم پیش بروید لازم دارید چون دانشگاه در پیت ما پاکت انگلیسی همیشه تموم کرده و خودت باید درست کنی. 2 تا از شاهکارهای من اینجا تو عکس آمده.

ولی جعل نکنید چون به فرموده دکتر مقداری در آموزش شریف: دانشجویان شریف نیازی به این کار ندارند چون با معدل کم هم پذیرش می‌گیرند. این سخن گهر بار در ساختمان آموزش دانشگاه شریف به صورت قاب شده در معرض دید دانشجویان متقلب قرار گرفته است. البته یک بار هم کاندید جایزه نوبل ادبی شده بود.

برای Apply کردن هرچی مدرک دارید رو ترجمه کنید و بفرستید. حتی اگه در مسابقه درس‌هایی از قرآن آقای قرائتی رتبه استانی آورده‌اید ترجمه کنید “First place in Bible Study in Yazd Province”

قبل از رسیدن پذیرش بطور میانگین 23 تا e-mail دریافت می‌کنید که مدارک شما ناقص است. این معمولی است نگران نشوید. از این 23 تا ایمیل حدود 8 تای آن مربوط می‌شود به :

Oooh sorry I found your third recommendation so you don’t need send it again but still we need your original degree.

در این زمان پذیرش شما می‌آید و کار شما شروع می‌شود. پذیرش مشکل دارد و ذکر نکرده که شما Accept شده‌اید. E-mail می‌زنید و جواب می‌گیرید که ما به مدرک اصلی شما نیاز داریم به چند فحش مودبانه حالیش می‌کنید اینجا ایران است مدرک رو به این آسونی نمی‌دهند اموال شخصی که نیست یک چیز عمومی است همه پول داده‌اند من مفت خور تحصیل رایگان کنم. پس پذیرش Conditional دریافت می‌کنید و خوشحال به وزارت علوم تحقیقات .... در شهرک محترم غرب تشریف می‌برید. دم در که پرسیدند کجا بگویید طبقه 3 خانوم اصفهانی.

زن خوبی است کار راه بیانداز است. بعد از کار‌های کارشناسی که متخصیصین وزارت علوم روی دانشگاه و پذیرش شما انجام دادند و محرز شد که دانشگاه شما در رده دانشگاه آزاد شبانه نوبت دوم غیر انتفاعی روستای کوهبنان شهرستان جیرفت از توابع استان کرمان قرار دارد و دانشگاه الکی نیست شما به مرحله بعدی راه پیدا می‌کنید. و اون دویدن دنبال چندین نفر در ساختمان وزارت علوم برای گرفتن امضا های متنوع. این افراد جوری قرار گرفته‌اند که از شما بیشترین انرژی رو بگیرد. اولی طبقه 3 بعد طبقه 6 اونجا از تو فتوکپی می‌خواهند که دستگاه آن در طبقه 3 است دوباره می‌ری 6 بعد 3 و..... شانس بیاوری همه باشند و یکی نرفته باشه حج اون یکی مادربزرگش فوت کرده باشد.

نظام مقدس وظیفه در میدان سپاه. نامه رو از وزارت علوم گرفتی جنگی برو میدون سپاه ولی بدون که ساعت 13 تعطیل می‌شود 5 شنبه‌ها هم نیستند. نظام وظیفه اتاق 60 شروع می‌کنی بعد 62 که یک سرهنگ کچلی هست. شانس بیاری سلامت رو جواب بده. آخه تو، تو این حدا نیستی دو روز دیگه برگشتی سرباز در اتاق همینی. از 62 دوباره می‌ری 60 نامه رو می‌گیری بعد وزارت علوم. اونجا یکی از این مدیر کل‌ها باید امضا کند که همیشه نیست. چون وزیر هنوز مهناز تشریف دارند و به ساختمان طاغوتی جدید افتخار نمی‌دهند اکثر مدیر کل‌های پاچه خار در مهناز به سر می‌برند. خلاصه اگه دیدی نمی‌آید برو حراست اگه نتیجه نگرفتی به بقیه ملتی که پشت درش علاف شدن برو بازم نشد طبقه 6 اتاق نماینده پارلمانی و مشاور جوان برو. اینقدر اذیت کن تا امضا کنند.

بعد تو خوشحالی حالا باید بگردی یه سند 6 دانگ در غیر رهن بانک پیدا کنی. چی؟؟ بابات نداره؟؟ مگه می‌شه؟ تو داری می‌ری خارج وضعت توپه! اونجا پولتو می‌دهند و از اینجا بابات بهت پول نمی‌دهد؟؟ خوب باز دلیل نمی‌شود یک سند بیار. سند کمتر از 6 دانگ چی؟ نه! ولی ارزشش بیشتر از 15 میلیونه. نه! باشه.

جور می‌کنی. حالا برو خیابان قائم مقام دفتر خونه 819 سند هم ببر. از اونجا شوتت می‌کنند مالیات و اداره ثبت. این کارها رو که کردی برگرد دفتر خونه. نه دیگه نشد فقط 3 شنبه‌ها از 8 تا 12 صبح. کل ایران هم یک دفتر خونه. چه حالی می‌کند صاحبش. اونجا 65 هزار تومن باید بسلفی بعد نماینده وزارت علوم که یک خانوم چادری است تشریف می‌آوردند و در حضور ایشان سند در رهن وزارت علوم می‌رود. موقع رفتن می‌بینی که رئیس دفترخونه یه سمند تاکسی برای خانوم چادری گرفته و در را خودش شخصاً برای شهبانو باز می‌کند و پول راننده رو هم حساب می‌کند و تا کمر هم خم می‌شود. خوب چرا نشود کل ایران ویک دفتر خونه و کلی دانشجو خائن.

دوباره وزارت علوم پیش همین خانوم چادری و 3 نفر دیگر برای امضا. بعد نامه می‌گیری برای دانشگاه اونجا یک خانوم با IQ 34 و 3 تا همکار دیگه در خدمت شما هستند. اگه تا قبل از سال 1381 درس خونده باشی لیسانس ترمی 32 هزار تومن بعد از آن ترمی 96 هزار تومن 3 برابر. اگه منطقه 2 باشی در 2 ضربش کن. فوق‌لیسانس رو مطمئن نیستم ولی فکر کنم حدود 420 هزار تومن ترمی شد. پول رو می‌دهی شاد منتظر می‌شوی. 1 روز 2 روز 1 هفته 10 روز بعد از 14 روز تلاش شبانه روزی پرسنل غیور دانشگاه صنعتی شریف با یک برگه نیمه روغنی مواجه می‌شوی که نوشته:

گواهی می‌شود (با فونت 72)

آقای .... شماره شناسنامه ...... فرزند ...... در تاریخ..... در رشته...... در مقطع ...... حائز شرایط اخذ ..... شده است.

به خانوم IQ می‌گی. بعد از یک میلیون و سیصد هزار تومن پول و 14 روز برای تایپ 4 تا جای خالی به من گواهی می‌دی؟؟

میگه داریم فرمت دانشنامه رو عوض می‌کنیم بعد که می‌پرسی می‌بینی 3 سال است دارند عوض می‌کنند. بعد می‌گوید ولی همه جا قبولش دارند. تو دلت بهش فحش می‌دهی و می‌روی وزارت علوم برای تایید کردن مدرک و گرفتن نامه برای گذرنامه. گذرنامه من از قبل داشتم ولی باید مهر خروج می‌خورد. اونجا زیاد مشکلی نداری فقط یک نکته است که سعی کن تعجب نکنی. من 20 خرداد رفتم تو پاسپورتم زد تا 20 مرداد می‌توانم 1 بار بدون پرداخت عوارض خارج شوم. گفتم استاد من ترمم 11 شهریور شروع می‌شود 20 مرداد برم چکار گفت ما از تاریخ نامه وزارت علوم تا 2 ماه بعدش وقت می‌دهیم. گفتم من چکار کنم. گفت باید مدتش بگذرد بعد از 20 مرداد دوباره برو وزارت علوم نامه جدید بگیر. منم گفتم ..... می‌روم تورنتو خونه پسرخالم.

حالا می‌رویم دم در سفارت کانادا ساعت 8 باز می‌کنند تو 7 اونجا باش. تعجب نکن این‌هایی رو که اینجا می‌بینی پول گرفته‌اند از ساعت 4 صبح اینجا هستند تا خود فرد اصلی بیاد. فیش بانکی به مبلغ 97 هزار تومن رو فراموش نکن. ساعت 8 این فیش‌ها رو جمع می‌کند بهت یک شماره می‌دهد. بعد ساعت 8 یا 9 شروع می‌کند به خوندن شماره‌ها. شمارتو خوند برو مدارک رو بده. 2 هفته بعد بهت وقت می‌دهد که بری جواب رو بگیری. دو هفته بعد ساعت 2 بعد از ظهر چله تابستون. سایبون سفارت برای 15 نفر به زور جا داره اگه دیدی پره از تابلو توقف ممنوع استفاده کن. سعی کن کلت رو تو سایه گردیش قرار بدی. اونجا برای سرگرم شدن به حرف‌های خاله‌زنکی گوش بده. اون یکی خانوم بار سوم است که داره می‌رود. اون یکی همه بچه‌هاش کانادا هستند. به من که همیشه ویزا میدن چون ویزا اروپا تو پاسم هست. پارسال با سهیل (به شوهرش اشاره می‌کند) رفته بودیم ایتالیا کنسرت گوگوش سر راه هم به خاله بتول تو پاریس سر زدیم. جات خالی خیلی قشنگ بود مخصوصاً اون زمانی که ما رفتیم نزدیک کریسمس بود ......

خوب خدا رو شکر ساعت 4 بعد از 2 ساعت گوش دادن گه این خزولات می‌فهمی که مرحله اول ok شده. حالا چک پزشکی. بهت یک لیست می‌دهند با 6 تا دکتر. تصمیم می‌گیری پیش ارزون‌ترین‌شون بری. زنگ می‌زنی می‌بینی ویزیت همه 50 تومن است. نا‌امید اولین دکتر تو لیست رو انتخاب می‌کنی. چه جالب فامیلش شریف است. به منشی زنگ می‌زنی برا فردا صبح ساعت 8 وقت می‌گیری. تو راه از عابربانک 60 تومن پول می‌گیری. 10 تومن اضافه که ضرر نداره شاید لازم شد. ساختمان رو پیدا می‌کنی می‌خواهی زنگ بزنی:

لیلا شریف

مهناز شریف

اردلان شریف

آهان دکتر شریف زنگ دوم. انگار خونه خانوادگی است. می‌ری تو بعد از 5 تا پله در اول دست راست. یک خانوم 50 ساله که البته خوب خودشو نگه داشته بهت می‌گه بشین. همه مبل‌ها چرمی مال حداقل 30 سال پیش. همه چیز قدیمی. چند تا تابلو نقاشی بچه‌گانه می‌بینی نمی‌دونم مال بچگی خودشه یا مال نوه‌هاشن؟

بعد می‌ری پیش دکتر. 90 سال رو راحت داره همه وسائلش قدیمی. از تلفن گرفته تا چراغ‌قوه. اولین سوالی که می‌پرسه اینه که مال کدوم دانشگاهی. بعد میگه من تنها دکتر از بین این لیست هستم که به دو زبان انگلیسی و فرانسه حرف می‌زنم. مدارک و دیپلم‌هاش رو قاب کرده به فرانسه و انگلیسی و قدیمی زده به دیوار. بعد می‌پرسه سیگار می‌کشی یا نه که جوابش نه است.

گوشی می‌زاره رو سینت که صدا قلبت رو بشنود که باید لباست رو بالا بزنی پس سعی کن تمیز باشی. بعد وزنت می‌کند و بعد قدت رو می‌گیرد. قدش نمی‌رسید قد منو بخونه یه چهارپایه گذاشت رفت بالا ببینه. بعد که تموم می‌شه می‌گه من به دانشجو‌ها 20 درصد تخفیف می‌دم. خوشحال می‌شی و شروع به شمردن پول می‌کنی که از 50 تومنی که دسته کردی کم کنی بهش بدی. بعد برای اطمینان می‌پرسی چند باید بدم. میگه 80 هزار تومن تو میگی مگه ویزیت 50 تومن نیست میگه چرا ولی ما باید نتیجه تست پزشکی رو بفرستیم فرانسه که پول پستش 50 تومن میشه. یک فحش هم اینجا به دولت بدبخت کانادا می‌دهد و به دکتر می‌گویی که بقیه پول رو با نتیجه آزمایش خون و .... و عکس رادیوگرافی میارم.

۲۱ آبان، ۱۳۸۶

سرباز


امروزDay Remembrance بود. از یک ماه پیش این کانادایی‌ها یکی یک گل پلاستیکی قرمز روی لباسشان زده بودند. این گل به یاد سرباز‌های کانادایی است که در جنگ کشته شده‌اند. 4 روز پیش یکی از بچه‌های ایرانی رو دیدم که اتفاقاً جدیداً به عضویت سنای دانشگاه منی‌توبا در آمده و یک سالی هم می‌شود که اقامت کانادا رو گرفته. دیدم که اونم یک گل زده روی لباسش گفتم بابا تو که حزب‌الهی بودی تو دیگه چرا؟ این بی‌جنبه بازی‌ها چیه؟ دیدم برگشت گفت چی فکر کردی، شما International ها می‌آیید کانادا راحت زندگی می‌کنید نمی‌دونید که ما برای این کشور خون دادیم (خودش رو کانادایی حساب کرده بود.). روز بعد رفتم دیدم کانادا در جنگ جهانی اول 66 هزار کشته داده در جنگ جهانی دوم 44 هزار تا که سرجمع با بقیه کشته‌هاش 120 هزار نفر می‌شود. دیدم نه کم نیست زیاده حق دارند. بعد به یاد 660 هزار تا کشته خودمون افتادم. گفتم همون بهتر که ما از این مراسم نداریم چون دوباره یه سفره پهنی می‌شود برای یک عده که در حال حاضر سر سفره‌های دیگه هستند.

۱۴ آبان، ۱۳۸۶

آگهی کار ساعتی

ایجا جا دارد از کلیه سوشی دوستان عذرخواهی کنم. اتفاقاً سوشی غذایی مقوی و سرشار از ویتامین است و خوردن آن به تمامی افراد توصیه می‌شود و باعث تقویت حافظه و طولانی شدن عمر می‌شود.

بگذریم. این استاد ما بعد از کنفرانس شادان آمد و گفت که یک پروژه خفن از طرف دولت بهش پیشنهاد شده برای راه اندازه بزرگراه ماشین‌های هیبریدی! حدود 100 میلیون دلار هم بودجه قراره بدن (خدا قسمت کنه).

در مورد کار:
یک سری فایل صوتی مربوط به کنفرانس می باشد این استاد ما می‌خواهد این فایل‌های صوتی را به صورت متن در آورد. یعنی یک سخنرانی انگلیسی به متن انگلیسی. هنوز معلوم نیست چقدر قراره بده ولی گفته هر ساعت تایپ حدود 8 تا 9 دلار ولی هنوز قطعی نیست. کسانی که به انجام این پروژه علاقه‌مند هستند لطفاً به من ایمیل بزنند تا اطلاعات بیشتری برایشان بفرستم.
Amir.birjandi@gmail.com

۱۲ آبان، ۱۳۸۶

کنفرانس استکباری




دیروز و پریروز کنفرانس ماشین‌های ترکیبی برقی بود. این ماشین‌ها باطری دارند شب می‌زنی به برق روز می‌توانی 3 4 ساعت با این باطری حرکت کنی. وقتی باطری تمام شد ماشین با بنزین کار می‌کند و در موقع ترمز گرفتن باطری دوباره شارژ می‌شود و به موتور موقع شتاب گرفتن کمک می‌کند. با این کار مصرف بنزین به نصف می‌رسد. ماشین‌هایی که هنگام حرکت باطری شارژ می‌شود و موقع سرعت گرفتن به موتور کمک می‌کند ماشین‌های Hybrid Electric و این نوع که پریز دارد و شب به برق می‌زنی و روز استفاده می‌کنی Plug in Hybrid Electric هستند که کنفرانس راجع به دومی بود و استاد من Chairman کفرانس بود.
جالب است اینجا خیلی از مسائل و پروژه‌ها منطقه‌ای و یا کشوری است. مثلاً اینجا چون برق را از آب پشت سد تولید می‌کنند هم ارزان‌تر است و هم آلودگی زیست محیطی ندارد ولی ما که تو کشورمون برق رو هم با نفت و گاز تولید می‌کنیم این کار ارزشی ندارد (البته Hybrid Electric خوب است). در کنفرانس افتخار سوار شدن به Sag way رو هم پیدا کردم. یک وسیله 2 چرخه است که دارای سنسور است و با به جلو خم شدن جلو می‌رود و با به عقب کج شدن می‌ایستد و بعد به عقب می‌رود. ولی این یک تکنولوژی شکست خورده است چون اولاً گران است (6000 دلار) بعداً سرعت بالایی ندارد (30 کیلومتر در ساعت) تازه باید روی آن ایستاد و صندلی ندارد.


کنفرانس بد نبود ولی اصلاً به پای کنفرانس‌های ایران نمی‌رسید. تو ایران یه کنفرانس تو یزد رفتیم کلی خوش گذشت نفری 70 هزار تومن خرجمون شد. ولی کل شهر رو گردوندند. بعد چه پذیرایی من یادمه روزی 8 تا رانی می‌خوردم چه نهارا و شام‌هایی. ولی اینجا از هر چیزی یک ذره فقط دکور دارند. ولی جالب بود تو سخنرانی سر میز شام حتی نوازنده گروه موسیقی و فیلم بردار تلویزیون هم از سخنران سوال پرسیدند سوال‌های مسخره: مثلاً من که هیچی نفهمیدم ولی می‌تونی به من بگی من می‌روم خونه از چه وسایلی بیشتر استفاده کنم که به محیط زیست صدمه نزند. و سخنران هم جدی جواب این سوالات مسخره رو می‌داد ولی تو ایران مگر می‌گذارند این افراد سوال کنند.
استکبار از هر فرصتی برای ضربه‌زدن به کشور اسلامی ما استفاده می‌کند. مثلاً نفت ما را گران می‌خرد و پولش را به مردم ما نمی‌دهد. به روش‌های شیطانی زعفران و پسته ما را فله‌ای به کشورهای معلوم‌الحالی مثل امارات و اسپانیا می‌برد بسته‌بندی می‌کند و می‌فروشد. فرش ما را با آوردن فرش‌های ترک، چینی و هندی از رده خارج کرده است.
در یک اقدام دیگر استکبار جهانی قصد بد نام کردن کشور ما را داشت به این صورت که در این کنفرانس مشروب‌هایی با نام شیراز در سر میز شام سرو می‌شد. من که کلی شرمنده شده‌بودم همه چون می‌دانستند من ایرانی هستم من رو به یک چشم دیگر نگاه می‌کردند که یعنی ایرانی‌ها هم آره. ولی از آنجایی که خدا با ماست و استکبار پر اشتباه، روی بطرهای مشروب نام کشوری که این مشروب‌ها را با نام جعلی شیراز تولید می‌کرد هم قرار گرفته بود (چیزی که به فکر آنها نرسیده بود!!!). این اسم مثل یک هاله نورانی حقیقت را روشن کرد و تمام نقشه دشمنان نقش بر آب شد.




یکی از اساتید شرکت کننده سر میز شام پرسید کجایی هستی گفتم ایرانی، گفت سلام علیکم. گفتم تا سلامش رو خوب آمدی و علیکمش را عرب‌ها می‌گویند. بعد یک جمله‌ای گفت که نه من فهمیدم نه استاد کناری من که بعد معلوم شد داره فارسی حرف می‌زند. گفت پدرش در افغانستان دکتر بوده. حالا فکرش رو بکنید افغانی با لهجه انگلیسی. یک پسره افغان می‌خواست به من یه شماره تلفن بدهد از بس من گفتم نفهمیدم انگلیسی گفت. آخه خیلی لهجه دارند. حالا همان زبون رو یک انگلیسی حرف بزند دیگه فاتحش خوانده است.

کجا برم

دچار سردر گمی شدم نمی‌دونم چه‌کار کنم. یه پذیرش از دانشگاه Northeastern آمریکای جهان‌خوار برام آمده نمی‌دونم برم یا نه.

دانشگاهش از دانشگاهی که الان هستم بهتره که این زیاد برام مهم نیست.

پروژه اونجا نانو تکنولوژی هست اینجا Kinetic Turbine نانو تکنولوژی تحقیقاتی‌تره Kinetic Turbine عملی‌تره.

اینجا استادم باحاله اونجا رو نمی‌دونم.

اینجا رفت و آمد به ایران راحته اونجا نه.

اونجا به MIT نزدیکه و حتی می‌تونم درس دانشگاه MIT بگیرم. اینجا تا نزدیک‌ترین شهر بعدی 1000 کیلومتر فاصله داره.

اینجا می‌تونم (اگه خدا بخواهد) 2 3 ساله اقامت بگیرم اونجا 5 ساله هم نمی‌تونم Green Card بگیرم.

اونجا آمریکاست، اینجا کانادا.

اونجا Boston اینجا Winnipeg.

.

۱۱ آبان، ۱۳۸۶

سوشی

ساعتی پیش با صاحب‌خانه و چند تا از فامیل‌هاش رفتیم رستوران ژاپنی. آخه بعد از ماه رمضان به من گفته بود که لاغر شدی باید ببرمت یک رستوران تقویتت کنم. برنامه رستوران جور نشد تا امروز من که از کنفرانس برگشتم گفت بریم رستوران ژاپنی. من داشتم از خستگی می‌مردم ولی موقعیت رو هم نمی‌شد از دست داد گفتم باشه. به من گفت غذا دریایی می‌خوری گفتم آره گفت سوشی گفتم آره خلاصه آبرو ایرانی‌ها رو حفظ کردم و نه نگفتم هرچی گفت گفتم آره. سری اول غذایی که آورد میگو نیمه سرخ شده بود گفت می‌خوری گفتم آره. خوردم. رامد دوم سوشی بود که کلاً غذای مزخرفی هست ولی من به رو خودم نیاوردم و خوردم. سوشی پایه اصلیش برنج است که داخلش چیزهای مختلف می‌گذارند مثل ماهی، خرچنگ و مرغ و بعد مثل رولت می‌پیچند. یه چیز دیگه هم که توش دیدم و پرسیدم چی هست، جلبک دریایی بود. خلاصه بعد از خوردن سوشی رفتم مرحله نهایی که غولش بود. اونا گفتند به این غذا رو اگه دوست نداری نخور. گفتم چی هست گفتند ماهی تن خام، ماهی سالمن خام، میگو خام، تخم ماهی سالمن،.... خلاصه هرچی آتوآشغال خام بود رو جمع کرده بودند. من هم همه رو خوردم. خودشون تعجب کرده بودند گفتند تو اولین کسی هستی که برای بار اول می‌خورد و بدش نمی‌آید. ولی خداییش ملت چه آشغالایی می‌خورند.

بعداً اگر رسیدم در مورد کنفرانس هم می‌نویسم. یه نکته دیگه که بعداً می‌نویسم اینه که من یه فرقه مسیحی یافتم که نه گوشت خوک می‌خورند و نه الکل. یه کشف دیگه این هست که اسلام خیلی به یهودیت نزدیک است. بیش از اون چیزی که این سخنران‌های بی‌سواد می‌دانند.

کدوی مقدس


روز آخر اکتبر این خارجی‌ها مراسمی دارند به نام هالوین. درست معلوم نیست چه سابقه‌ای دارد ولی با تحقیقاتی که کردم معلوم شد احتمالاً سالگرد درگذشت یک آدم برزگ به نام آقای هالو مربوط می‌شود. در این روز افراد به یاد این فرد فرزانه که بر طبق روایت‌هایی الی‌الاحوط این اقای هالو کدو فروش و در برخی دیگر از روایات کدو کار بوده است، لباس‌های ترسناک و یا مسخره به تن می‌کنند. بچه‌ها هم یک گونی می‌گیرند به دست تو خیابون از این خونه به آن خونه دنبال خوراکی. پوشیدن لباس ترسناک کوچک و بزرگ ندارد. حتی اساتید دانشگاه هم پیروی می‌کنند. در این روز با شکوه من به شخصه برای ترسناک شدن نیاز به لباس خاصی نداشتم. اینجا به دلیل دور بودن از ایران برخی از افراد سود جو و دانشجو نما با دور دیدن چشم نیروی انتظامی و بسیج اقدام به پوشیدن لباس‌های مستهجن نمودند. البته باز جای تشکر دارد که همان لباس مستهجن را به تن مبارک کردند چون طبق گزارش‌های رسیده از مامورین اطلاعاتی در دیگر ایالات و شهر‌های دیگر کانادا علی‌رغم سردی هوا ملت غیور کانادا در اعتراض به چنین صحنه‌هایی از پوشیدن لباس در برخی از نواحی بدن خود خوداری کردند.

توجه شود که عکس فوق لباس می‌باشد (ماسک) نه چیز دیگری