eXTReMe Tracker

۱۶ آبان، ۱۳۸۹

سفر شیخ طاهر به ایران قسمت دوم

در پادگان جماعت را که حدود 700 نفر بودند به 5 گروهان تقسیم کردند. شیخ در گروهان اول افتاد. بعد از تقسیم افراد گروهان به خط کردییندی و از روی درازای قامت افراد را مرتب کرند. در روایت آمده که در گروهان 144 نفره شیخ را رتبه 42 از لحاظ قامت شد. آورده‌اند که شیخ تلاش‌های بسیار بکرد و حتی از سر پیجه‌های خود نیز کمک گرفت ولی توفیری نکرد و شیخ نفر 42 شد.

در خوابگاه ملا عباس مکتبدار همسایه شیخ طاهر بود و در مدت سربازی بهره‌های بسیار از شیخ برد. چون ملا عباس را خبر شد که شیخ از بلاد خارج آمده لذا سوالات بسیاری از شیخ می‌کرد. مهمترین سوالی که ملا عباس از شیخ می‌پرسید این بود که " یا شیخ میگویند چین بزرگ هست آره؟" ملا عباس علاقه بسیاری داشت که این سوال را در وسط خواب بعد‌ازظهر شیخ بپرسد. و چنین شد که شیخ را در این مدت سربازی خواب بعدازظهر حرام شد.

در این مدت شیخ از محضر اساتید بیشماری در زمینه‌های زیر بهره برد:

حفاظت الاطلاعات

النظافت (بهداشت)

الولایت الفقیه

ریاضت البدنی (تربیت بدنی)

جنگ‌افزار

رزم المنفرد (رزم انفرادی)

رزم النوین

در این مجالس درس شیخ آموخت که در صورت جنگ شیمیایی چند ثانیه لازم است تا بمیرد. وی آموخت که تیر ژ-3 قادر است از بدن 7 انسان بگذرد. وی آموخت که ماسک‌های شیمیایی چیزی نیست جز دو صافی و پودر ذغال در وسط آن که در صورت بالا بودن غلظت مواد شیمیایی در هوا شیخ را گریزی از مرگ نیست. شیخ فهمید که در جنگ بین ایرانیان و اعراب عراق ماسکهایی که تجار ایرانی از ژرمن‌ها خریداری کرده بودند ماسک‌ها آشوب و ضد گاز اشک آور بوده و به همین دلیل در آن اوایل عده‌ای با خیال راحت مردند.

شیخ و دوستان را جملگی کوله‌باری دادند شامل یک پتو، مشک آب (قمقمه)، ماسک شیمیایی و بیل. برنامه چنین بود که شیخ و دوستان را به دشت برده و شبانه بدانها تاخت کردند. شیخ می‌بایست با بیلی که در دست داشت زمین را به عمق نیم متر و طول 2 متر بکند و در آن گودال فرو رود تا از یورش شبانه در امان باشد.

برنامه پادگان بدین صورت بود که صبح ساعت 4 و نیم بیدار باش برای نماز که البته افسر مربوطه می‌بایست التماس کند تا ملت بیدار شوند. ساعت 6 و نیم تا 7 و نیم صبحانه. ساعت 7 ونیم صبحگاه و بعد کلاس‌های نظامی و عقیدتی تا ساعت 12. از ساعت 12 تا 2 هم نهار و نماز و اگر این ملا عباس اجازه می‌داد یک چرت کوچک و باز از ساعت 2 تا 5 بعد‌ازظهر کلاس. سرگرمی عصرها و شب‌ها هم بازی مافیا بود.

در میان روز‌های عادی بعضی وقت‌ها عده‌ای مثل احمد خاتمی را هم می‌آوردند تا صحبت کند. در وصف دانایی و هوش احمد خاتمی همین و بس که دو سال پیش فکر می‌کرد که سال 2011 هست. و شگفت آنکه سربازان وظیفه بعد از صحبت‌های این افراد سوالاتی چالشی در مورد حکومت می‌کردند مانند اینکه یکبار یکی پرسید

چرا هر کس به زندان‌های ایران می‌رود یا می‌میرد یا دیوانه در می‌آید.

و یکبار هم یکی از سربازان در مورد این صحبت که در 50 سال گذشته هیچ قسمتی از ایران جدا نشده بحث دریای خزر و حمله موشکی آذربایجان به سکو‌های نفتی ایران را مطرح کرد.

افرادی که وظیفه آموزش را داشتند دو دسته بودند. یک عده جنگ دیده که بعضاً شوخی‌ها و جوک‌های بالای 18 سال هم می‌گفتند و عده‌ای جنگ ندیده که بیشتر آدم‌هایی خشک با عقایدی غیر قابل تغییر بودند. که باز بر طبق رسوم افراد جنگ دیده زیر دست این افراد جنگ ندیده کار می‌کردند.

در نهایت هم هر درس برای خود آزمونی داشت که شیخ با معدل 18 ممیز 68 موفق به گذراندن دوره شد. آورده‌اند که در تیر‌اندازی نشانه‌ای را در 100 متری قرار می‌دادند که وسط آن اندازه سر یک فرد عادی بود و دیگر حلقه‌ها بدور آن قرار داشتند. و هر فرد را 20 تیر بود تا به سوی این نشانه بزند. تیری که به وسط نشانه می‌خورد 10 امتیاز و بقیه امتیازاتی کمتر داشتند. گویند چون شیخ تیر بیانداخت تنها یک سوراخ در نشانه ایجاد کرد و گمان بر آن بود که شیخ تنها یک تیر به هدف زده‌است ولی چون تجسس کردند مشاهده کردند که شیخ همه تیر‌ها را از سوراخ تیر اول گذرانده و جمع به شگفت آمدند و نعره‌ها زدند و پیراهن‌ها پاره کردند. شیخ از 20 تیر 8 تای آن را به وسط نشانه زد و در کل 167 امتیاز آورد.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

خوب حالا که چی؟

Sahar گفت...

Salam ,man va khanevadam hodoode yek mah dige visamoon miyad
(baraye winnipeg)be nazare shoma ta yek sale dige ke etebar visa
hast che zamani baraye raftan monaseb tare.(as nazare peyda kardan khoone va weather)

زهره گفت...

خیلی زرنگی شیخ...به ناکجا اباد زدی پیداش نکردن فرض کردن از تو هدف رد شده همش

Mahsa گفت...

I sent you an email.you received it with heavms@yahoo.com

Mahsa گفت...

Salam,mailetoon ro didam.Thanks