نمی دونم چرا همیشه همه چیز با هم اتفاق می افتد. یه مدت طولانی یکنواختی و سکون بعد ناگهان همه چیز خوب یا بد می شود. کمتر اتفاق می افتد که یه خبر خوب و بد را با هم به تو بدهند. هفته پیش یه کنفرانس داشتم تو ونکوور کلی کلاس حل تمرین داشتم که می بایست یکی را جای خودم می گذاشتم. استاد یک سری کار داده بود یک مقاله رو باید اصلاح می کردم بعد تو این هیر و ویری یه ایمیل آمد که باید یک سری تغییرات روی یکی از مقالات دیگرم می دادم. و درست همون موقع دندونمم درد گرفت. حالا نه وقت داشتم دندون پزشکی برم و هم اینکه به این دندون پزشک ها اعتماد ندارم. با هر درد سری بود دردش را آروم کردم. حالا دیگه درد نمی کنه.
ولی وقتی هم روی دور خوبی می افته پشت سر هم خبر خوب می آید حالا بیا و جمعش کن. بعضی وقت ها فکر می کنم چون خبر خوب تو رو خوشحال می کند اتفاقات خوب دیگه هم از تبع اون می افتند ولی بعضی وقتها این خبر های خوب از طریق ایمیل یا پست به تو می رسند و تو هیچ نقشی در آنها نداری.
۴ نظر:
ishalla yeho hamechi ba ham barat khoobe khoob bashe be moddate kheili kheili toolani:)
I love your diary .
مرسی زهره اگه بشه چی میشه
متشکر نرگس
یعنی اینا که گفتی وصف حال منه الان با تمام جزئیات!! چقدر طول کشید تا دوباره به "استدی استیت"! برسه؟؟
ارسال یک نظر