اوصیکم بالکلیسا کانه مفیده حتی من کنسرت
من بعضی یکشنبهها با این دوستدختر 80 سالم میروم کلیسا. کلیسا با کلیسا برنامههاشون فرق دارند. یکی فقط پیانو میزند، تو یکی دیگه گیتار و جاز. تو یکی پدر روحانیش زن هست تو یکیش یه مهندس کراوات زده. این کلیسایی که من میروم از اون کلیساهای مترقی هست که پدر روحانی یا همون حاج آقا شون مهندس مکانیک هست و کت و شلوار میپوشد و حرفهای روشن فکری میزند. این شهر ما مذهبی هست و اکثر مردم یکشنبهها کلیسا میروند و هر 200 متر یه کلیسا هست. از خونه من تا دانشگاه که حدود دو کیلومتر راه هست سه تا کلیسا هست. کلیسایی که من میروم هر یکشنبه دو سری مراسم دارد. یکی ساعت 10 یکی ساعت 11 که من چندبار جمعیت رو شمردم دیدم که دو هر کدوم از این مراسم 300 نفر هستند یعنی هر یکشنبه فقط این کلیسا به 600 نفر سرویس میدهد. مراسم هم اینجوری هست که یک سری آهنگ مذهبی میخوانند که مردم پا میشوند و شعری را که روی پرده با پروژکتور انداختهاند میخوانند (همراه با گیتار و جاز) که این حدود 15 دقیقه هست. بعد پدر روحانی میآید و از معجزات جیزز و تاثیر جیزز در زندگی روزانه حرف میزند و از روی بایبل میخواند که 30 دقیقه است. بعضی وقتها یکی میآید و از تجربیات خودش میگوید. مثلا میگوید که چطورجیزز زندگی اون رو تغییر داده. بعد هم دوباره آهنگ و شعر مذهبی و خداحافظ.
سه هفته پیش عصر یکشنبه کلیسا برنامه تنکس گیوینگ داشت همراه با غذا. من با جوی (دوست دخترم) رفتیم. یه استاد دانشکده ریاضی هست که اون هم این کلیسا میآید. اولین باری که من را دید و با من حرف زد وقتی فهمید که ایرانی هستم گفت: سلام علیکم. گفتم ما فقط میگیم سلام عربها سلام علیکم میگن. بعد از رفتن هم گفت خداحافط. میگفت که چند تا دانشجو ایرانی رو میشناخته و دو تا از استادهای دیگه دانشکده ریاضی ایرانی هستند. تو برنامه تنکس گیوینگ هم استاده آمده بود و میگفت یکی از دوستاش که استاد ریاضی هست داره تو چند روز آینده میره ایران برای کنگره مهدی. من گفتم به اون چه ربطی داره گفت که دوستش مسیحی هست ولی علاقه داره و در این مورد تحقیق میکند. خلاصه توی صف غذا وایستاده بودیم و با این استاده حرف میزدیم و جلو میرفتیم تا رسیدیم توی سالن. دیدم که روی دیوار سالن نقشه کشورهای مختلف با نماد ظاهری اون کشور نقاشی شده به دیوارهای سالن نصب شده. فکر کنم حدود 10 تا کشور بودند که سعی شده بود از همه قارهها چند تا کشور باشد. اتفاقاً اولین کشور که دم در ورودی نصب شده بود گربه خودمون ایران بود حالا نمادش چی شود؟ یک خانم با پوشش اسلامی و نقاب. دوربین نداشتم با دوربین موبایل عکس گرفتم. استاده گفت از ایران عکس میگیری گفتم آره میخوام به دوستام نشون بدم بخندیم. نماد ایران یک زن با نقاب گذاشتند. گفتم زنهای عربستان و بعضی کشورهای عربی اینجوری هستند تو ایران اینجوری کسی نمیگرده. حالا من نمیدونم چرا نقشه ایران رو گذاشته بودند؟ چون تنها ایرانی که این کلیسا میآید من هستم. شاید بخاطر من بوده. کی میدوند.
پ.ن. کلیسا داره یک خانواده افغانی را که در ایران هستند میآورد کانادا. یه مرد و زن و سه تا از بچههاشون. توی کلیسا از مردم خواستند که هر کس میتواند در هر زمینهای این خانواده را کمک کند مشخصات خود را بنویسد. از پیدا کردن خونه، اسکان موقت، ثبت نام بچهها در مدرسه، حساب بانکی و کمک به جا افتادن. من هم رفتم اسمم را به عنوان مترجم نوشتم حالا ببینم به من زنگ میزنند یا نه. البته یکبار زنگ زدنند و یکبار هم پدر روحانی داشت با من حرف میزد بعد که فهمید ایرانی هستم گفت اون کسی که برای مترجمی داوطلب شده تو هستی؟ من هم گفتم آره. حالا ببینیم که این برادران حاضرند از یک مترجم مسلمان استفاده کنند یا که میخواند این خانواده افغانی را به آغوش گرم جیزز بیاورند.
۶ نظر:
" Name to be har zaban ke gooyand khosh ast..."
It was what first came to my mind after reading your nice post!
And yes! I believe the picture of women in Iran and in general people in Iran, is described as Arab people! I don't know why, but everywhere I mention my nationality, they reply as if I was an Arab girl! and they say it is so odd that my eyes are green and my hair is blond!
:)
Have a wonderful time with your 80 year old girlfriend Amir Hossein jan!
:))
البته که این، نماد ایران نیست و کاملا به خاطر اینکه غربی ها، ایرانیان را عرب می دانند، چنین نمادی استفاده کرده اند ولی تو بهتر از من می دانی که در ایران به ويژه در مناطق جنوبی زنها از همین پوشش استفاده می کنند.
این را یک ایرانگرد خارجی وقتی که من دقیقا حرف تو را به او زدم به من گوشزد کرد.
اتفاقا همین مردم در تعیین سرنوشت مملکت بسیار هم تأثیرگذارند و جهت بسیاری از تبلیغات دولتی متوجه آنهاست.
پریناز جان من فکر کنم یکی بخاطر خط مان است که الفبای ما شبیه الفبای عربی است. یکی دیگه هم رینگ پوست ماست که زرد هست. ما خودمان هم چینی، ژاپنی، کره ای و هنگ کنگی را توی یک دسته قرار می دهسم و برامون هم مهم نیست ولی بعضی وقت ها ژاپنی ها ناراحت می شوند که چرا بهشان چینی می گوییم،
پویا جان درست می گویی ولی من نقاب جنوبی را دیده ام این شگلی نیست بلکه یه نقاب است که روی بینی و دور پشم است و پارچه ای نیست ولی تو هروقت می خواهی نماد یه کشور را بگذاری نمی روی از نماد اقلیت استفاده کنی
بگذار صریح تر صحبت کنم. اگر جامعه ای آزاد باشه طبیعیه که هر روز دین های جدید پیدا بشه و پیروانش هم به طبع پیدا میشن و این چیز خیلی خوبیه چون در جامعه آزاد، آخر سر حرف اون دینی به کرسی میشینه که با واقعیت و حق نزدیک تره و بقیه در میدان رقابت خود به خود حذف میشن. اشاره خوبی کرده بودی که آخر سر اینها ختم به سیاست میشه. واقعا همینطوره. همینطور هم که می بینی توی آمریکا فعلا دین اوباما قدرت گرفته نه دین امثال این استاد بزرگ که تعریفشو می کنی.
دقیقا همین است پویا جان دست می گی
ارسال یک نظر