فردا صبح رفتم فرودگاه بار ها را تحویل دادم و مشکلی نبود. ولی دوستانم وقتی داشتند بارها شون رو تحویل میدادند معلوم شد که اطلاعات پروازشان نیست. همان مشکل من یعنی اطلاعات پرواز فقط تا لندن بود و معلوم نبود بعد از آن کجا میروند. برای همین بارها را تحویل نمیگرفت. میگفت که این بارها کجا میروند. دوستانم رفتند و با مسئول قسمت صحبت کردند و قرار شد با مسئولیت خودشان بارها تا تورنتو برود. بعد که این مشکل حل شد خیالم راحت شد و با رفتیم از قسمت چک پاسپورت رد شدیم و بازرسی نهایی برای ورود به هواپیما رو هم انجام دادیم و رفتیم که سوار هواپیما شویم. در مرحله آخر دم در هواپیما کارمندان ایرانار ویزا را نگاه میکنند. من که ویزا را نشان دادم خانمه گفت که نمیشود سوار شوی. گفتم چرا؟ گفت که به ما بخشنامه شده که ویزا روی پاسپورت باطل شده اعتبار ندارد. گفتم بابا من ویزا برگشت را کانادا گرفتم و پاسپورت را اینجا عوض کردم چهکار میبایست میکردم. گفت که نمیدانم ولی نمیشود. هی ما اصرار میکردیم و دوستانم هم آمدن گفتند که بابا این بنده خدا پروژهاش تو کاناداست و زیرش روشنه اگه دیر برسه میسوزه. باز قبول نکرد. آخرش یه آقایی که همکار خانم بود آمد و گفت ببین از سفارت کانادا به ما گفتند که به اونهایی که توی پاسپورت سوراخ شده ویزا دارند را اجازه ندهید بروند چون از کانادا برگشت میخورند. گفتم بابا برگشت خوردم با من. گفت نه نمیشه چون ایرانار 2500 دلار جریمه میشود. گفت بگذار زنگ بزنم به خانم طاهری در سفارت کانادا بپرسم. هی زنگ زد و این خانم طاهری خط نداد. آخر گفت باشه پس تو تعهد بده که اگر برت گردوندند خسارت ایرانار را بدهی. من هم نوشتم و امضا کردم. بعد همکارش رو فرستاد تا از پاسپورت من فتوکپی بگیرد. در همین زمان ما هم روی مخ خانم کار میکردیم. میپرسید کدام شهر هستید. گفتیم وینیپگ بعد گفت که آره کشاورزیش معروفه گفتیم آره بابا همه مردمش کشاورزند. بعد از هزینه دانشگاه پرسید گفتیم حدود 9 هزار دلار در سال. گفت چه ارزون و ....
خلاصه با خانم هم رفیق شدیم. بعد که پاسپورت من را آورد نفر آخر سوار هواپیما شدیم. توی راه هی با خودم میگفتم حالا کدام پاسپورت را نشان بدهم که تو لندن نفهمند این پاسپورت سوراخه. از بس تو فکر بودم که نصف غذا های ایرانار را ازدست دادم. بعد یکی از بچههای UBC را تو هواپیما دیدم و اون هم مشکل من را داشت ولی خوشبختانه اون اقامت داشت و وضعش از من بهتر بود. یه آقایی هم تو هواپیما مخ ما رو به کار گرفته بود. میگفت که بورسیه شرکت نفت زمان شاه بوده که انگلیس درس خونده. کلی از دوست دخترهاش تعریف کرد کلی نصیحت کرد که از کانادا (دخترای کانادا) لذت ببرید و از این حرفها. این آقا بعد از پیاده شدن موقت از روی مخ ما دوباره بعد از 1 ساعت سوار شدند و شروع کرد به تعریف از مهارتهاش و اینبار گفت که خلبان هم تشریف دارند. من هیچی نگفتم که بابا حداقل برای من خالی نبند من خودم رشتم هوافضا بوده.
تو لندن همش پاسپورت جدیده رو نشون دادم تا رسیدم دم هواپیمای ارکانادا که از من ویزا خواستند و من با ترس و لرز پاسپورت سوراخه را نشان دادم و با تعجب دیدم که ماموره اصلاً به روی خودش هم نیاورد. سوار هواپیما که شدم گفتم من دیگه اگه قرار باشه از تورنتو من را برگردانند بعد از 16 ساعت پرواز بر نمیگردم. تو فرودگاه تورنتو پاسپورت سوراخه را نشان دادم و ماموره هیچی نگفت حتی پاسپورت جدید را هم نگاه نکرد. ولی به من گفت برای چی آمدهام. گفتم برای تمام کردن دکتری. گفت ولی Study permit تو 14 روز دیگه باطل میشود گفتم من قبل از رفتن مدارک را فرستادم برای تمدید. گفت که تو کامپیوتر هیچ چیزی ندارد. من شانسی یکسری مدارک با خودم برده بودم. پذیرشم را نشان دادم ولی تو پذیرش مدت دوره دکتری ذکر نشده بود. نامهای که استادم داده بود و گفته بود تا 3 سال به من پول میدهد را نشان دادم که باز یهکم بهتر بود ولی باز محکم نبود. ماموره رفت پیش یه مامور دیگه با هم مشورت کردند بعد من یکهو یادم آمد که رسید پستی مدارکم را که برای تمدید Study permit فرستاده بودم دارم. اون را نشان دادم و مشکل حل شد. بعد وقتی که مشکل حل شد مامور اولی به دومی گفت اگر این دانشجو دکتری است پس چرا Study permit اون 10 ماهه هست. مامور دومی گفت آخه بخاطر مشکلات سیاسی که با کشورشون دارند 4 ساله نمیدهند.
۸ نظر:
آخه تو خودت بگو من حرف تو رو باور کنم یا حرف رییس جمهور محبوب و مردمی و خدمتگزار رو؟
ایشون شب توی تلویزیون برای همه مردم ایران داشتند تعریف می کردند که:
«سال گذشته که به نیویورک رفته بودم یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری امریکا گفت : فلانی! همین حرفهایی را که تو می زنی، من می خواهم اینها را در اینجا جلو ببرم. گفتم: چرا اینجور میگی؟ گفت مردم اینجا این حرفها را می پسندند. این حرفها در اینجا خریدار دارد و مردم اینها را می خرند.
امروزقلب همه دنیا با ماست. ایرانی هر کجای دنیا که می رود عزیز است . من در عراق یک پیامی به امریکا دادم گفتم شما با چه چیزی ایران را تهدید می کنید؟ من دیده ام و اطلاع دقیق دارم که همین سربازان و نیروهای نظامی شما با ما هستند.
در همین سفری که اخیرا آقای جلیلی، این جوان مومن رفت و در برابر هفت هشت تا از آدمهای مارخورده که هر کدام با هواپیماهای اختصاصی و با متن از پیش نوشته شده و... آمده بودند، نشست، راننده همان طرف مقابل وقتی جلیلی را می بیند، با انگشت به آقای جلیلی اشاره می کند و می گوید: ما با شما هستیم.
و همه جای دنیا همینطور است .»
منبع
http://tabnak.ir/pages/?cid=14345
You can probably write a novel from a simple journey to Iran!! :)
But, the guy's advice on the plane was funny! Did you get his point when he talked about his daughters all the time?!
:)
Have fun Dear Amir Hossein.
یه چند تا نکته! بابا تو هی گفتی داری می ری ایران ولی خیلی قبل تر از اونی بود که الان می گی. من حساب کرده بودم که تو رو نمی بینم. من درست بعد تعطیلات رسیدم.
ببینم مگه ایرانی نیستی؟ خوب چه کشوری با ایران مشکل داره ؟ همه که با ایران خوبن!
بعدم بابا استاد استاد نگین به من می دونی خودت ریا می شه. مردمم حسودی می کنن خوبیت نداره
پویا درست گفتهآقای رئیس جمهور گفته 200 تا کشور خواستار رابطه با ایران هستند خوب کل دنیا 193 تا کشور دارد خوب کانادا هم یکی از اون منفی هفت کشور باقی مانده است.
پریناز راست می گی ها چرا خودم متوجه نشدم. کاش حداقل شماره ای ازش گرفته بودم
;)
استاد سیکل ردی فنود
شرمنده شاید تقصیر من بود. من اواخر اردیبهشت تا اواخر خرداد ایران بودم
پس حیف شد ندیدمت.
هیچ کشوری با ایران مشکل ندارد این ها همه زائیده توهمات من است.
سلام . واقعا اگر هر بار میری و میایی باید چنین هفت خان رستمی رو پشت سر بگذاری بی خیال دکتری بشو واقعا ارزششو نداره. مگه نه؟ من که می خونم کلی استرس می گیرم.
الهام جان بی خیال چی بشم؟ دکتری یا ایران
;)
حالا فعلا که ایران نمی آیم ببینم چی می شود.
ارسال یک نظر