اول قرار بود یک ماه ایران بمونم ولی به دلایلی به سه ماه افزایش یافت. خلاصه وقتی برگشتم از بقال و استاد و نظافتچی و تکنیسین و دانشجوها هر کس به من میرسید میگفت ایران خوش گذشت. دومین سوالش هم در مورد وضعیت ایران بود که الان اوضاع چطوره. اولین روز هم که موبایل رو روشن کردم دیدم بیست و پنج تا پیغام دارم که سه تا از اونها برای مصاحبه در مورد وضعیت ایران بود. یکی از CBC French یکی از CityTV و یکی هم از روزنامههای وینیپگ. البته از همه این تلفنها یه یکی دو ماهی میگذشت. صندوق پست هم که داشت خفه میشد از بس توش نامه بود. البته نود درصد نامههای به درد بخور نبودن.
یکی از بچهها می خواست برای دانشگاه ما apply کنه برای همین رزومهاش رو فرستاده بود برای یکی از استادها. استاده هم گفته بود که باید با من در مورد اون صحبت کنه. خلاصه روز سوم یا چهارم بود که استاده رو دیدم. بعد از پرسیدن اوضاع ایران و چه خبر بود و بعد چی میشه و .... خواست در مورد اون نفری که رزومه فرستاده بود با من صحبت کنه. فامیل این دوست ما هم حقیقی هست. خلاصه این استاد کانادایی یه نفس عمیق کشید و بعد از تمام کردن اسم این دوست من دیدم که به نفس نفس زدن افتاده. طفلک فکر کنم اولین باری بود که " ح" و "ق" رو با هم یکجا تو یک کلمه میدید.
الان هم خیلی سرم شلوغه هرچی میدوم باز هم میبینم عقب هستم.
۴ نظر:
babaaaaaaa mohemmmm!
Amir jan,omidvaram safaret ba iran khosh gozashte bashe .rasti Shoma tasmim nadarin yek ruzi bargardin IRAN,(I'm really curious...Please reply)
baraye tahsil dar daneshgah winnipeg dashtan IELTS elzami hast?
salam amir jan
khobi agha? kojayie khbari azet nist
karo bara redifeh?
Moein
ارسال یک نظر