eXTReMe Tracker

۲۳ فروردین، ۱۳۸۸

چند نکته

من می‌خواهم چند نکته را روشن کنم. ‏
‏1‏ محمود دوست عزیز من که من را هم می‌شناسد گفت که نوشته من دروغ سیزده بوده. دروغ چه سیزده و چه ‏غیر سیزده خیلی بار سنگینی برای من دارد. من فکر نکنم دروغ گفته باشم و یا نیازی به گفتن آن داشته ‏باشم. در مورد تاخیر من که چندباری که هواپیما تاخیر داشته هیچ‌گونه کوپنی دریافت نکردم. در مورد ‏نداشتن فیلم در پرواز تورونتو به لندن خدا رو شکر تنها نبودم و ایمان و نسیم هم با من بودند و می‌توانی از ‏آنها بپرسی. در مورد سی‌بی‌سی هم که خودم به چشم خودم دیدم که کامنت‌ها را سانسور می‌کند و چیز ‏تازه‌ای نیست می‌توانی امتحان کنی و کامنت خلاف جریان بگذاری. در مورد بهترین شبکه خبری متاسفانه با ‏تو هم عقیده نیستم. خودت هم می‌دانی اگر در دنیا اتفاقی در حال رخ دادن باشد سی‌بی‌سی گزینه خوبی برای ‏پیگیری خبر نیست ولی در مورد تحلیل‌ها با تو موافقم که تحلیل‌های بی‌طرفانه‌ای دارد ولی محدود به اتفاقاتی ‏می‌شود که تاریخ مصرف آنها گذشته و همچنین بسیار محدود است. در مورد مردن در اورژانس البته که قابل ‏مقایسه با ایران نیست بعد هم خیلی از افرادی که می‌بینند که کارشان طول می‌کشد به مراکز خصوصی ‏می‌روند. مثل یکی از دوستان ما که دستش بریده بود. ولی در ایران طرف چنین سرمایه‌ای را ندارد. بعد هم ‏سطح بهداشت در کانادا با ایران قابل مقایسه نیست. بعد هم من از ایران تعریف نکردم. من گفتم این یک درد ‏مشترک در دو کشور هست. بله در ایران خیلی بحرانی‌تر هست ولی در کانادا هم هست.‏
‏2‏ دوستی پرسیده بود چرا ناراحت هستم. راستش من فکر نکنم ناراحت باشم ولی این را می‌شود از کسانی که ‏من را می‌شناسند پرسید. من اتفاقا شاد هستم و از زندگی لذت می‌برم. این مطالبی هم که می‌نویسم نکات ‏زندگی هستند نه ناراحتی‌های زندگی
‏3‏ دوستانی فکر کردند که من از زندگی در کانادا ناراضی هستم. باید بگم من اگر لحظه‌ای از کاری که می‌کنم ‏احساس ناراحتی کنم ولش می‌کنم. پس راضی هستم که اینجا هستم. آدمی که از کاری که می‌کند ناراضی ‏باشد خسران کرده
‏4‏ من نکات بد زندگی در کانادا را بیان کردم ولی این دلیل نمی‌شود که کانادا کشور بدی باشد. ما همیشه سعی ‏در تقدیس بخشیدن به یه فرد یا یک موضوع هستیم و یا برعکس سعی در شیطانی دانستن کل ذات یک ‏موجود را داریم. ما نمی‌توانیم قبول کنیم یک جانی و قاتل می‌تواند پدر باشد. می‌تواند به زن خود عشق بورزد. ‏می‌تواند مادر خود را دوست داشته باشد. شاید سعید حنایی را یادتان باشد همان کسی که در مشهد کلی زن ‏را به دلیل اینکه به این نتیجه رسیده بود که آنها زنان خیابانی هستند کشته بود. یک فیلم مستند در مورد این ‏آقا ساخته شده و در یوتیوب به راحتی می‌توانید پیدا کنید. در این مستند با این آقا و خانواده او مصاحبه انجام ‏می‌دادند و به راحتی می‌توان عشق مادر، فرزند و زن این آقا را به این آقای قاتل دید. هیچ واقعیتی یک بعدی ‏نیست. همه چیز همراه با عیب هست. سعی نکنیم عیب‌ها را انکار کنیم. ولی وقتی عیبی هم مطرح می‌شود ‏دلیلی وجود ندارد که هیچ خوبی در آن نباشد.‏
‏5‏ من نمی‌توانستم در یک زمان هم در رابطه با خوبی‌های کانادا بنویسم و هم بدی‌های آن چون هم طولانی ‏می‌شد و هم بی‌معنی. من قبلاً در مورد مشکلات کار کردن در ایران نوشته بودم. اینبار در مورد کانادا نوشتم. ‏
‏6‏ این نوشته من ناقص بود ولی هیچ متنی نمی‌تواند کامل باشد. انسان‌ها فکر دارند. من هم تنها منبع خبری ‏نیستم. انسان‌ها می‌توانند و باید همه منابع را بخوانند و خود تصمیم بگیرند. ما دوست داریم تا تقصیر را به ‏گردن دیگران بیاندازیم و بگوییم فلانی فلان حرف را زد. کاری که زیاد انجام می‌دهیم. مثلاً می‌گویند که رشد ‏جمعیت ایران به دلیل تبلیغات اول انقلاب برای بالا بردن جمعیت لشکر امام زمان بود. من این حرف را رد ‏نمی‌کنم (توجه شود که قبول دارم ولی ...) ولی از طرفی هم مردمی که اینقدر راحت بشود فکر آنها و ‏برنامه‌های آنها را تغییر داد مردمی خطرناک هستند. از آنها هر استفاده‌ای می‌شود کرد. چنانچه در موقعیت‌های ‏حساس تاریخی چنین استفاده‌هایی شده. مردمی که با دیدن کارتون فوتبالیست‌ها ولو می‌شوند توی خیابان و ‏در هر گوشه‌ای فوتبال بازی می‌کنند. ملتی که در 80 سال گذشته بار‌ها ارزش‌های خود را تغییر داده. چیزی ‏که 20 سال پیش ارزش بوده الان به حماقت تبدیل می‌شود. حماقت‌های 10 سال قبل روشن‌فکری کنونی ‏می‌شود. آقایی که یک روز از دیوار سفارت بالا رفته و خود باعث خرابی روابط ایران و آمریکا شده الان دم از ‏روشنفکری و گفتمان می‌زند. آقایی که قبل از انقلاب می‌بایست در میکده‌های تهران پیداش می‌کردی بعد ‏ناگهان تحولی روحی در وی ایجاد می‌شود یک انقلابی می‌شود و علم اسلام به دوش می‌گیرد و مستان را شلاق ‏می‌زند بعد کمی پیش می‌رود یک انقلابی روشن فکر می‌شود و در نهایت به خارج رفته و اپوزیسیون می‌شود. ‏به زندگی خودمون نگاه کنیم به انتخاب رشته‌‌های فصلی برای دانشگاه‌ها. یک روز مهندسی برق، فردا عمران، ‏پس‌فردا معماری بعد مهندسی نفت الان هم که اقتصاد روی بورس هست همه بچه‌های برق یا مکانیک شریف ‏دارند اقتصاد یا ‏MBA‏ می‌خوانند. این چیز بدی نیست کلی هم منطق پشتش هست ولی حرکت کنترل شده ‏نیست و درصد زیادی (نه همه) احساسی عمل می‌کنند. اگر فکر می‌کنید اینقدر تحت تاثیر قرار می‌گیرید ‏مطالب من را نخوانید چون کامل نیست پر از نقص هست. من اینجا نه کشوری را سرکوب می‌کنم و نه از ‏کشوری تعریف می‌کنم. بعضی وقت‌ها نکاتی می‌نویسم شاید از بین آنها بعضی‌ها به درد کسی بخورد. این ‏نوشته‌ها مانند یک فیلم هست. بعضی‌ها خنده‌دار، بعضی‌ها ناراحت کننده، بعضی امیدوار کننده و بعضی ‏بهانه‌گیرانه ولی هیچ‌کدام واقعیت یک زندگی نیست. یک زندگی مانند یک فیلم رمانتیک نیست که نصف زمان ‏آن در رختخواب بگذرد و یا مثل فیلم‌های مجید مجیدی که همه‌اش درد و بدبختی و فقر باشد. اگر کسی ‏توانست تمام فیلم‌ها را کنار هم بگذارد می‌تواند زندگی کند وگرنه تحت تاثیر یک فیلم تفنگ بر می‌دارد و ‏مردم را می‌کشد. ‏

۱۸ نظر:

محمود گفت...

آقا من فکر کنم یک عذرخواهی به تو بدهکار باشم. من شاید از عبارت درستی استفاده نکرده باشم اما قصدم شوخی بود و همونطور که آخر گفتم فقط به نظرم مسائل توی متنت بزرگ شده بود

به هرحال ما خیلی ارادت داریم و باز هم از اینکه دلگیرت کردم عذر می خوام. قصدم به هیچ وجه این نبود

Ashtar گفت...

ma kheili dooset darim daash amirhosein, neveshte haat kheili sadeghanas. i like ur blog very much

ناشناس گفت...

من نه آقای امیر حسین بیرجندی را از نزدیک میشناسم و نه ایشان اصلا می دانند من چه کسی هستم. هر برداشتی که از شخصیت و ذهنیات ایشان دارم نتیجه خواندن این وبلاگ هست. گرچه برداشت کامل و بی نقصی نیست ولی پر بیراه هم نیست، چون به هر حال نوشته های هرکس دریچه ای است به ذهن و روان او.

اینها را ذکر کردم که بگویم من ایشان را فردی می بینم بسیار باهوش و مهمتر اینکه تشنه حقیقت است و به همین دلیل بسیار با خود صادق است و ترسی از دگرگونه اندیشیدن ندارد هرچند که مورد پسند دیگران واقع نشود. متفاوت اندیشیدن کاری است بس سترگ که از عهده هرکس برنمی آید و نه تنها هوشی فوق العاده نیاز دارد که دل شیر می خواهد.

متاسفانه خیلی از ما ایرانیها همواره در تصورات دوران نوجوانیمان از غرب باقی می مانیم و حتی با آمدن و لمس کردن شهر فرنگ هم حاضر به تعدیل تصورتمان و تطبیق آن با واقعیت نیستیم که مبادا شیشه نازک خیالاتمان ترک بردارد

خوشبختانه ما در عصری هستیم که با چند حرکت انگشت می توانیم به بسیاری از اطلاعات از طریق اینترنت دسترسی پیدا کنیم. اگر وقت دارید چند دقیقه ای با من همراه شوید تا حرفهای امیرحسین را در بوته آزمایش بگذاریم

اول برویم سراغ هواپیمایی کانادا یا همان ایر کندا. من در پایین دو لینک میگذارم از دو سایت ارزیابی که حرفهای امیر حیسن را تایید می کنند

این اولین لینک است و نمودار بالا میانگین نظر 87 نفر است و همانطور که میبینیم تنها 38 درصد آن را پیشنهاد کرده اند و در مجموع وضعیت متوسطی دارد.

http://www.reviewcentre.com/review131307.html

این هم لینک دوم از سایتی که فقط اختصاص به ارزیایبی کیفیت خطوط هوایی مختلف دارد و ایر کندا طبق میانگین نظرات یک خط هواپیمایی 3 ستاره است

http://www.airlinequality.com/Forum/air_can.htm

لینک خطوط هواپیمایی 5 ستاره طبق نظر افراد نظردهنده
http://www.airlinequality.com/StarRanking/5star.htm


لینک خطوط هواپیمایی 4 ستاره طبق نظر افراد نظردهنده
http://www.airlinequality.com/StarRanking/4star.htm

پس میبینیم که ایر کندا همچین تحفه ای هم نیست

اگر هنوز قانع نشده اید من دو لینک دیگر از بهترین وبلاگ بازاریابی دنیا را میگذارم که صدها هزار خواننده دارد. بله اون کچله نویسنده وبلاگه!

"Air Canada, which my readers generally concur is the single worst major airline in North America"

sethgodin.typepad.com/seths_blog/2008/07/bait-and-switch.html

"If you had to choose, would you rather be WestJet or Air Canada? ... Air Canada can get you from point A to point B, but they are not happy about doing it."

sethgodin.typepad.com/seths_blog/2008/01/making-promises.html

من نمی خواهم زیاد وقتتان را بگیرم در مورد سی بی سی هم فقط نتایج این جستجو را ببینید

http://www.google.com/search?q=cbc+bias

فکر میکنم در مورد بیمارستان هم خودتان میتوانید زحمتش را بکشید

اگر خواستید ببینید که امیر حسین چقدر بکر فکر می کند و چقدر نسبت به دیگر وبلاگ نویسان فارسی متفاوت می اندیشد که در مورد هر موفقیت ناچیز ایرانیان به به و چه چه می کنند، لطفا این پستش را بخوانید

"ولی افرادی که دنبال آرزو‌های خود هستند افرادی موفق می‌شودند. جریان زندگی مانند آوندهای یک درخت هستند هر کسی را به جایی می‌برد یکی را همان توی ساقه یا تنه درخت می‌گذارد و آنهایی که بیشتر در راستای جهت حرکت آوند تلاش می‌کنند به نوک شاخه‌ها و برگ‌ها می‌رساند (افرادی با دانش آکادمیک بالا مثل استاد دانشگاه یا محقق یک شرکت بزرگ). چه بسا خیلی از این افراد بتوانند طول شاخه را نیز افزایش دهند (ثبت اختراع یا چاپ مقالات متعدد). این افراد دانشمندان و استادان دانشگاه‌های فعلی هستند. کسانی که در مایکروسافت کار می‌کنند، افرادی که در ناسا هستند کسانی که استاد دانشگاه استنفورد یا ام.آی.تی می‌شوند یا از آنجا فارغ‌التحصیل می‌شوند. ولی به ندرت فردی پیدا می‌شود که آوند را بشکند و از وسط تنه درخت (علم یا زندگی) شاخه‌ای نو بزند. این افراد امثال جیمز وات هستند نه آقای دکتر فلان که رئیس یک بخش طراحی شرکت بی.ام.دبلیو است و اتفاقاً ایرانی هم است (ایرانی‌ها به این افراد علاقه دارند مثلاً 300 تا ایرانی تو ناسا کار می‌کنند). درست است که ماشین اختراعی جیمز وات 20 کیلومتر در ساعت بیشتر سرعت نداشت (کمتر از اسب) به جاده نیاز داشت، مصرف چوب و آب بالایی داشت، ایربگ نداشت و آینه‌هاش برقی نبود ولی همه اسم جیمز وات را می‌دانند ولی به غیر از کارمندان و چند نفر دیگر کسی اسم آن آقای دکتر را بلد نیست چه بسا (حتماً) سواد آکادمیک این دکتر با وات قابل مقایسه نیست. شاید جیمز وات یک معادله دیفرانسیل ساده را هم نتواند حل کند. برادران رایت در زمینه هوافضا و آیرودینامیک حتی یک مقاله کنفرانس هم نداشتند چه برسد به ژورنال پیپر ولی راهی را باز کردند که اکنون صد‌ها هزار دانشمند در آن زمینه کار می‌کند. "

http://gazk.blogspot.com/2007/10/blog-post_14.html

ناشناس گفت...

mokhlese agha amir ,salam

amir,in che basati iraniai daneshjo to canada pahan kardan,na havaye hamdige ra daran v na az hal hamdige ba khabaran.shoma ham k khodet to homepaget zekr kardi.pakar beshid v in bilotfi ra dar hagh hamdige kamtar konid.iran k por bod.onja ham nemikhahid baham ba ham ba ensaf v dosti raftar konid?ingone k dostam tarif mikonan k ziad havaye hamdige ra nadarid.chera?

پویا گفت...

آقا دمت گرم. حق مطلب رو ادا کردی.
جون امیرحسین من هم زیر نوشته ی «شباهت های دو کشور متفاوت» یه طومار می تونستم بنویسم ولی چون می دونستم که تو نقائص زیادی داری بی خیال شدم!
درکت می کنم، داداش.

مسعود گفت...

اميرجان خيلي خوب نوشتي هر اپوزوسيوني(منظورم نسبت به توست!) با اين نوشته کاملاً قانع ميشه. در ضمن خيلي حرفها رو بايد شنيد فقط شنيد بيشتر از اون مايه دردسر ميشه بدون اينکه فايده اي داشته باشه. در ضمن تا بوده همين بوده هر کسي از ظن خودش يار تو خواهد شد

مسعود گفت...

راستي من اون نوشته رو تازه خئندم برات کامنت هم گذاشتم نوشته اي منطقي و به دور از جوزدگي بود.
مرسي

ناشناس گفت...

Dear Amir Hossein,

You do not have to explain yourself for the others; this is your blog and you've got the whole authority to write whatever is in your mind; no one is allowed to judge your words...

And that's why I say we people are used to telling lies! When someone among us is terribly honest, we just cannot believe him/her!
:)

But to tell you the truth, I have always enjoyed your honest blogs...believe me this is one of the most honest weblogs I have read so far...

Be happy and do not care what the others say!

حرفه ای گفت...

سلام امیر
من تو نوشته قبلی هم گفتم که به نظرم نکات خوبی رو اشاره کردی و کم و بیش باهات موافقم. یه نکته:
دوستانی مثل "اشتر" از به من و افراد دیگه ای که با نوشته تو موافق بودیم گفتند که برگردیم ایران. این جور حرف زدن کاملاً غیر منطقی هستش. مثل اینه که مثلاً من تو کرج زندگی بکنم و زمین فوتبال نداشته باشیم و برای فوتبال بلند شم برم تهران. اونوقت تو تهران بگم هوا آلودست و یکی بهم بگه خوب برگرد کرج!!! خوب من تو کرج زمین فوتبال ندارم اما این حق رو هم از خودم سلب نمیکنم که از آلودگی تهران گلایه کنم.
برای درس خوندن و کسب تجربه اومدم کانادا و اتفاقاً تو ایران هم زندگی و کار خوبی داشتم. این اما به این معنی نیست که برای درس خوندن نیام کانادا. اگر هم از بعضی چیزای کانادا گلایه بکنم حق طبیعی من هست. اینکه یه کشوری به لحاظ اقتصادی پیشرفته است به معنی این نیست که این کشور هیچ ایرادی نداره. اینجا اتفاقاً ایرادهایی حداقل برای من داره. مثلاً هواش سرده و از خانواده دورم و ...

یه مثال از چیزای بد اینجا: تو شهرهای کوچیک و متوسط ایران شب اگر بری بیرون احتمال کمی وجود داره که یه عده جوون ولگرد اذیتت کنن و نهایتاً پولتو به زور بگیرن. در شهری مثل همین شهر ما که متوسط کانادا هست اگر شب بری وسط شهر راه بری احتمال زیادی وجود داره که زنده برنگردی. ممکنه آقای اشتر و محمود بگن نه. اگر جرأت دارن 12-1 همین امشب برن وسط خیاوبون پورتیج قدم بزنن. میدونم که جرأت نخواهند کرد و من هم جرأت نخواهم کرد و دیگر هیچ

Ashtar گفت...

یه مثال از چیزای بد اینجا: تو شهرهای کوچیک و متوسط ایران شب اگر بری بیرون احتمال کمی وجود داره که یه عده جوون ولگرد اذیتت کنن و نهایتاً پولتو به زور بگیرن.

ajab!!!!!!!! to jorat mikoni nesfe shab beri portage ghazvin? harfaii mizani engaar to iran zendegi nakardi!

agha vali shoma hatman bargard iran!

chizi ke mamoolan too iin enteghada az canada nahoftas va etefaghan beine mohajeraii ke ba business main nesbat be danshjooha bishtare ie joor poz dadane maskharas ke maa too iran ele boodim o bele boodim hala iinja too canada hichi nashodim be khatere canadas na ma! behtarin javabam iine ke agha joon bargard boro iran ham khodet rahat mishi ham ma!

Navid گفت...

امیرحسین عزیز
حرفهای شما نا حدودی در امریکا هم مصداق داره. من اگه بخوام برای کسی توضیح بدم که مثلن سیسنم حمل و نقل در اینجا از ایران فشل تره قبول نمیکنه تا وقتی خودش ببینه یا اینکه منافعش در اینه که اصلا نبینه.
اما فرقی که میبینم اینه که اگر اشکالی در سیستم هست تا حد امکان اصلاح شده یا داره میشه یا توجیهی براش وجود داره. به عبارت دیگه یه آمریکایی تمام تلاششو میکنه تا وضع نه فقط برای خودش که برای همه کشور بهتر بشه چون اینو یاد گرفته که به نفعشه .اوناییم که یاد نگرفتن با قانونی روبرو میشن که مجبورشون می کنه و همون قانون هم هرروز با همین فید بک ها قابل اصلاحه . اما درکشور ما یا قوانین در جهت منافع عموم نیست و یا اگه هست مردم سعی در فرار ازش دارن چون یاد نگرفتن و به درد نخور می دونن .
نتیجه این میشه که همه در حال غر زدن هستند (کاری که آمریکایی ها هم می کنند) اما اثر یا حداقل جواب منطقی نمیگیرن چونکه اصلن قرار نیست چیزی ازش در بیاد.
فکر می کنم با وجود تمام مشکلات در کشور هایی مثل امریکا و کانادا مهمترین دلیل خوشبختی مردم حکومت قانون و اصلاح دایم اونهاست .
وبازهم بگم اگه کسی بخواد با این توجیه کشور دیگه ای به ایران خودمون ترجیح بده اشتباه می کنه چون هیچ وقت به اینجا احساس تعلق پیدا نمیکنی که قوانینشم مال خودت بدونی. این حقیقت تلخ روکسایی میگن که بیشتر عمرشونو در کشورهایی که بهشت مهاجران دنیاست گذروندن. دیگه از بقیه جاها بگذریم!

حرفه ای گفت...

اینجور که مشخصه شما تجربیات فراوان و تلخی از کوچه پس کوچه های قزوین و شب و نصفه شباش داری. (این به حساب شوخی شما)
اما جدی: من اولاً نگفتم تو ایران اله بودم و بله بودم. گفتم داشتم زندگیم رو میکردم و خواستم بیام تجربه ای کنم. مثل خیلی ها از ایران "فرار" نکردم.
حالا هی دوباره بگو برگرد ایران!! گوز به شقیقه چه ربطی داره. بابا جان اگر خود کاناداییه بیاد انتقاد کنه چی؟ بهش میگی بره ایران؟!!؟ بابا انتقاد حق هر کسیه. از بهترین سیستم هم میشه انتقاد کرد
همین

Ashtar گفت...

آقا جان کسی نگفت انتقاد نکن تو انتقاد کن ما هم انتقاد می کنیم. آدم هایی که از ایران فرار کردند اینجا راحت ترن چون ارزش های واقعی اینجا رو لمس میکنن. یه سری هم فقط به خاطر مبهوت شدن از تکنولوژی غرب میان اینجا یعنی اومدن اینجا چون فکر میکردن هواپیماتاخیر نداره یا آسفالت ها چاله چوله نداره. از این نظرها دوبی و عربستان و ... خیلی بهترن

اینجا برتری های تکنولوژیکی نسبت به ایران داره ولی اونقدر نیست که ارزش دوری از خانواده رو داشته باشه. برای اینجا زندگی کردن انگیزه های خیلی قوی تری لازمه وگرنه باید برگشت حتی اگر برخلاف روند عمومی باشه

take care,
حالا برنگشتی هم برنگشتی ها
:D

مسعود گفت...

امير جان ببخشيد من جاي شما جواب مي دم: جناب آقاي اشتر نوع استدلالي که به کار مي گيري بهش مي گن سفسطه ارزش ها تابعي از انسانها هستند به خاطر همين هم اميرحسين نتيجه گيري کرد شايد مشکل خود ما باشيم. اگر ارزشها در ايران ملموس نيست و اصلا ارزشي باقي نمونده خود ما مشکل داريم ما يعني من و تو. همين نوع برخورد و نوشتار شما يک نمونه از اين مشکل ها و فقدان ارزشهاست. اگر اين نوشته امير رو يک کانادايي نوشته بود باز هم بهش مي گفتي اگر ناراحتي برگرد ايران! يا به به چه چه از دهانت راه مي افتاد که چقدر اين خارجي ها واقع بينند!!!! آري تاکيد مي کنم مشکل من و تو هستيم نه چيز ديگر!

Ashtar گفت...

آقا مسعود پس نتیجه می گیریم اگه تو کانادا کسی مشکل داره مشکل خودشه نه کانادا تو ایرانم اگه کسی مشکل داره مشکل خودشه نه ایران کلن مشکل ما انسان هاییم که به گناه آلوده ایم

من نمیدونم توصیه به برگشت برای کسایی که اینجا ناراحتن کجاش سفسطه س آخه یکی دو نفر که نیستن خیلیا رو حساب این که خارج اومدن مد روزه اومدن الان خورده تو ذوقشون باز با خودشون روراست نیستن که چیزایی که به دست اوردن از چیزایی از دست دادن کمتره.

در ضمن کانادایی هیچ وقت نمیتونه برگرده ایران میتونه بره ماکسیمم

مسعود گفت...

جناب آقاي اشتر شايد صحيح نباشد صفحه کامنت دوست مشترک خود را به مناظره دو طرفه تبديل کنيم اما قبلاً گفتم که من و تو... البته اين آخرين جوابي است که در اين راستا مي گذارم بنابراين اگر دوست داشتي مي تواني بعد از اين هر طور که خواستي يکطرفه به قاضي روي. حرف شما درست ممکن است کسي بدون برنامه و تحت جو به کشورهاي غربي مراجعه کند که نه مورد تاييد من است نه شما نه اميرحسين. منظورم از سفسطه همين بود شما در جواب اين موضوع که همه جا خوبي و بدي دارد و قطعا در مجموع بعضي جاها بهتر است مانند کانادا نسبت به ايران که امير هم بدان اشاره کرد اين موضوع بديهي مورد قبول طرفين را مطرح مي کني که بي ارتباط به موضوع اصلي است. به همين مي گويند: سفسطه.
در ضمن کانادايي که به سبک امير کانادا را با ايران مقايسه مي کند قطعا در ايران هم بوده بنابراين مي تواني به او هم بگويي "اگر ناراحتي به ايران برگرد" اين را گفتم که احساس آي کيوي مشترکي به هر دومان دست دهد و براي به کار بردن آن براي خارجي ها هم مشکلي نداشته باشي.

Ashtar گفت...

آقامسعود
اصلن مشکل اینجا بود که کامنت من در جواب حرفه ای بود نه متن امیرحسین

ولی قبول داری که این سردرگمی برگشتن یا موندن و خیلی از ایرانی ها دارن و خیلی هم عمیقه؟

اگه بخایم مقایسه ای که کردی سفسطه نباشه باید یه حساب سرانگشتی بکنیم که آیا ایرانی هایی که هر دو کشور رو دیدن بیشتر تو کانادا ادامه ی زندگی میدن یا کانادایی هایی که هر دو کشور رو دیدن بیشتر ایران رو برای زندگی انتخاب میکنن

این مقایسه خالی از سفسطه س

ببخشید که ناراحتت کردم

Amir Hossein گفت...

متشکر از تمام کسانی که کامنت گذاشتند.
من بعضی از شما را می شناسم و بعضی را نه ولی من دوست ندارم برای اثبات حرفم کسی با کسی دشمن بشود و یا در مورد فردی قضاوتی صورت گیرد. برای همین یه مدت ننوشتم چون بعضی وقت ها انسان فقط به فکر اثبات حرف خودش هست نه چیز دیگری پس درست فکر نمی کند. من از کسانی هم که رنجیده شده اند عذر خواهی می کنم