eXTReMe Tracker

۱۲ اردیبهشت، ۱۳۸۷

عجایب کانادا

کانادا دارای عجایبی است که برای کسانی که در آن برای مدت طولانی زندگی می‌کنند عادی است ولی یک تازه وارد متوجه می‌شود.

از ایران تا لندن که با ایران‌ار خودمون آمدیم و چون می‌دونستم در مسیر بعدی مثل ایران‌ار پذیرایی نیست کلی ذخیره کردم. اینجا جا دارد از دوستانی که دستی در هواپیما دارند تشکر کنم. و یه پیشنهاد که چرا در ایران‌ار چلوکباب کوبیده سرو نمی‌شود.

از لندن تا تورنتو با ارکانادا آمدم. معمولاً در هواپیماها قبل از پرواز نکات ایمنی و شرایط اضطراری توضیح داده می‌شود. در ارکانادا هم این کار را قبل از پرواز شروع کردند به انجام دادن کلی توضیح که اگر اینطور شد درهای خروج اضطراری در این محل‌ها هستند و در شرایط افت فشار ماسک اکسیژن پایین می‌آید و ... بعد از کلی حرف دیدم همان مطالب را دارند به فرانسه می‌گویند. هواپیما بلند شد اوج گرفت علامت کمربندها بسته خاموش شد این‌ها هنوز داشتند توضیح می‌دادند. هنوز 1 ساعت از پرواز 6 ساعته نگذشته بود که با شروع کردند به توضیح این‌که داریم به فرودگاه تورنتو نزدیک می‌شویم و یه نیم ساعت هم فرانسه گفت تا رسیدیم.

در فرودگاه متوجه شدیم که یکی از 3 ساک بنده نرسیده و از شانس بد بنده کلید اون دو تا چمدون دیگه هم در اون بود. کلی پرس و جو و سر و کله زدن گفتند باید یه فرم پر کنی. صف فرم پر کردن هم زیاد بود. رفتم به این سکیورتی گفتم من یکی از فامیل‌ها آمده دنبالم برم بهش بگم من رسیدم بعد بر می‌گردم گفت بری دیگه نمی‌گذاریم برگردی. گفتم بابا تقصیر خودتونه چمدون من گم شده. باز به کتش نرفت. آخره سر از یکی از این باجه‌ها خواستم به بگذارد از تلفنش استفاده کنم و بگم من رسیدم چمدونم فرداش پیدا شد ولی تا رسید به دستم یه 5 روزی پیش هین ملت غیور کانادا موند و هی امروز و فردا کردند تا رسید.

رسیدم کانادا فرداش دیدم تو خیابون همه ماشین‌ها چراغ‌هاشون روشن هست. اول گفتم شاید 22 بهمنی چیزی هست بعد دیدم که نه اینجا ماشین که روشن می‌شود چراغ هم باهاش روشن می‌شود.

یکی دیگه از عجایب بوق زدن چراغ‌های عابر هست. اولش فکر کردم مثلاً من کار اشتباهی کردم داره هشدار می‌دهد بعد فهمیدم برای آدم‌های کور هست که با صدا بفهمند که الان کدام سمت سبز است.

نکته بعدی لبخند کانادایی‌ها است. این لبخند من رو می‌کشه از بس مصنوعی است. ولی الان فهمیدم این‌ها کی لبخند می‌زنند.

وقتی که بخواهند کاری را برای تو انجام ندهند.

وقتی بخواهند درخواست تو را رد کنند.

وقتی که حرف تو را نمی‌فهمند.

وقتی که از تو می‌ترسند.

وقتی که کاری را خراب کرده‌اند.

وقتی که می‌خندند

در این کشور انتظار نداشته باشید همه چیز یکدست باشد. شما فکر می‌کنید فرمان ماشین‌ها اینجا سمت چپ است؟ درست است ولی بعضی وقت‌ها در خیابون ماشین‌های پستی را می‌بینید که شبیه ماشین پت پستچی هستند و فرمان آنها سمت راست است. شاید این ماشین‌ها هدیه ملکه مادر به کشور تحت سلطه خودش باشد.

یک نکته دیگه که کانادا دارد وجود لکه‌های زرد سحرآمیز در زمستان روی برف است. من اول فکر کردم کسی آب میوه روی برف ریخته بعد دیدم لکه تکرار شد. فکر کردم آبمیوه سوراخه بعد دیدم که خیلی گسترده در شهر پراکنده است. مدتی فکر من را مشغول کرد تا فهمیدم این لکه‌های زرد آثار ادرار سگ‌های این ملت غیور هست. در مورد مدفوع صاحبان سگ باید آن را در کیسه‌ای کرده و در زباله بیاندازند ولی اگر کسی اون دور و بر نباشد این کار را نمی‌کنند و اگر ناگهانی شما را ببینند باز از هممون خنده‌ها زده دست در جیب کرده نایلون را خارج نموده و مدفوع را برمی‌دارند. برای همین امسال بعد از زمستان یه دو روز هوا خیلی گرم شد و کلی از برف‌ها آب شدند. در آن موقع بود که بوی تعفن به هوا خاست و آب برف‌ها زرد رنگ شد.

راستی تهران کولر روشن کردند ولی اینجا هنوز برگ درختان نیامده.

۴ نظر:

ناشناس گفت...

Dear sir,
your sense of hummer in describing things is pretty nice. I really enjoy reading your blogs.

Good luck

Amir Hossein گفت...

پریناز شما لطف دارید
اینجوری راحت تر می شود بعضی موضوعات را مطرح کرد تا به کسی بر نخورد

ناشناس گفت...

امیرحسین، نمی دونم بهت گفته بودم یا نه، ولی ای کاش تو از 20 سال پیش بلاگ نوشتن رو شروع می کردی، حالا اگر نه توی محیط مجازی دست کم روی کاغذ

ُ گفت...

پویا جان نه نگفته بودی. ولی قبول دارم نه من همه. چون این خودش تاریخ می شود. مشکلی که تاریخ مکتوب دارد این است که تنها توسط یک عده خاص که بعضا درباری بودند نوشته شده و در بسیاری از موارد دروغ یا غلو است.
آقا راستی من می خواهم به آشیانه شما سربزنم و با پرنده هاتون عکس بگیرم.
در ضمن چلوکباب هم تو دستور کار جلسه بعدی بگذار