تا وقتی بچه هستی در حال یادگیری هستی و همه چیز خوبه. کم کم که بزرگ می شوی میزان یادگیری کم می شود وجای خود را به یاد دادن میدهد. من از زمانی که شروع به یاد دادن کردم با خودم و جامعه مشکل پیدا کردم. اختلاف نظرها در یاد دادن ها است. که چه چیز را باید یاد داد. که چه موضوعی صحیح است.
موفقیت در کودکی در گرو بیشتر و بهتر یاد گرفتن است و در بزرگی به بیشتر یاد دادن. برای یاد دادن باید مردم را به سمت عقیده و کالای خود ترغیب کنی. باید به مردم یاد بدهی که کالای تو بهترین کالا هست. باید بدانند که چنانچه قرض های سر درد تو را مصرف کنند دیگر در دنیا مشکلی ندارند و همه چیز زیبا می شود. باید بدانند که خودروی تولیدی تو کمترین مصرف بنزین را دارد. باید بدانند که دین تو بهترین دین است. باید بدانند که شهری که تو در آن زندگی می کنی بهترین شهر است. باید بدانند که تو شیک پوش هستی. باید بدانند که توخیرترین و پاک ترین مردمان روی زمین هستی و باید بدانند ....
هروقت توانستی که مردم را در تمامی موارد بالا با خود هم رای کنی شاید بتوانی شادی از دست رفته دوران کودکی خود را پیدا کنی. ولی حیف که حتی یک نظر مخالف هم می تواند عیش تو را منقص کند و باعث می شود که حسین در کربلا شهید شود.
برای هم رای کردن مردم و داشتن تایید آنها گاه تو قدرت برای تغییر مردم نداری و مجبوری که خود را تغییر دهی و به شکلی در می آوری که بیشترین تایید را بگیری. و این خصلت است که فرهنگ را شکل می دهد. باعث می شود که غالب مردم یک جامعه یک نوع رفتار داشته باشند و چنانچه فردی رفتاری غیر جمع کند از جمع رانده شود.
پی نوشت: خیلی وقت ها از حرف زدن های خودم ناراحت می شوم. از یاد دادن های خودم متنفر هستم.