فرمانده دستور حمله می دهد. باید بلند شوی و از خاکریز بالا بری و به سمت رشمن حمله کنی. احتمال تیر خوردن بالاست. تو ازدواج کردی و بچه داری. کشورت رو دوست داری. اعتقادات زیاد برات اهمیت ندارد. اجرا نکردن دستور فرمانده ممکن است عواقب خطرناکی برات داشته باشد. ولی خود فرمانده آدم خوبی است ممکن است از خطای تو چشم پوشی کند. ولی چنانچه تو از دستور سرپیچی کنی شاید عملیات شکست بخورد. چند روز پیش یک اسیر دشمن رو از نزدیک دیده بودی. مثل خودت بود. اون هم عروس داشت و 3 تا نوه. قبلا توی یک نجاری کار می کرد. از اون روز برات سخت تر شده بود دشمن رو بکشی.
و حالا شخصیت تو: آدمی وظیفه شناس مرتب تمیز سحر خیز بدنی معمولی با عضلات معمولی عینکی مو های فر فری ...
وقتی کل اطلاعات رو جمع کردی مدلشون کن توی کامپیوتر و مسئله رو حلش کن. ببین این آدم در اون شرایط چه کار می کنه.
روابط و ارتباطات انسانی خیلی جالب هست. رئیس جمهور یک کشور دستور حمله اتمی می دهد. دستور به فرمانده عالی نظامی داده می شود. فرمان به رده های پایین منتقل می شود تا به فردی برسد که کلید پرتاب را فشار می دهد. در هر بار انتقال دستور اطلاعات از فیلتر ذهنی یک آدم با مشخصاتی شبیه آدم بالا رد می شود. با کمی تغییر در برخی شرایط شاید دستور در وسط راه متوقف شود و یکی از افراد از اجرا سر باز بزند. مثلا اگر جون آدم ها برات اهمیت داشته باشد و یا اینکه پدر بزرگت در بمباران اتمی ژاپن کشته شده باشد. شاید اگر تنبیه سرباز زدن از دستور مافوق زیاد جدی نباشد تو این کار رو نکنی.
خیلی دوست داشتم بتونم همچین چیزی رو مدل کنم.