۰۴ مهر، ۱۳۹۴
یک دقیقه از زندگی یک بوته
نوک یک تپه 500 یا 600 متری. شاید از دسترس خیلی از گوسفندها و بز هایی که برای چرا می آیند دور باشد ولی هیچ تفریحی ندارد جز حرکت شاخه هایش با باد که اکثر موافق در نوک قله وزش دارد. ریشه هایش در خاک شاید تا زمستان طعم آب را به خود نبیند. ولی اون کاری به این کارها ندارد. وظیفه اش این است که آنجا باشد و سبز بماند. با باد حرکت کند.
۲۳ اردیبهشت، ۱۳۹۴
کاپیتان الکسی
اول که وارد هواپیما شدم مهماندارها دم در وایستاده بودند و
خوشآمد میگفتند. یکیشون مردی کوتاه قد بود به کلهای نیمه کچل و موهایی روشن.
رنگ موهایش یه چیزی بود بین طلایی و خردلی. رفتم داخل و صندلی خودم رو پیدا کردم.
هواپیما دو ردیف سه تایی صندلی داشت. صندلی من کنار راهرو بود. روزنامهای رو که
ورداشته بودم شروع کردم به خوندن. به مردمی هم که از کنارم رد میشدند هر از چندگاهی
نگاه میکردم. تقریبا همه هواپیما پر شده بود که دو تا آقای کت شلواری آمدند بالای
سرم و خواستند که سر جایشان که کنار من بود بنشینند. یکیشون حدود 55 ساله با کتی
خاکستری که کمی براش بزرگ بود. آقای دومی جونتر بود. شاید حدود 40 ساله با یک کت و
شلوار مرتب و سایز مناسب.
مهماندار به مسافرها خوش آمد گفت و گفت که در این پرواز
کاپیتان الکسی خلبان هستند. این دو نفر کنار من هم یک بند تا تهران حرف زدند. آقای
جون یک جمله میانداخت وسط و آقای سن بالا هم دنبالش رو میگرفت و یه یک ربعی حرف
میزد. زیاد گوش نمیدادم ولی در میون حرفهاش فهمیدم که از دوران اول انقلاب و جنگ
حرف میزنند. مرد مسن از خاطرات جنگ و اینکه چطور لوله پولیکا رو به عنوان تانک به
عراقیها قالب میکردند حرف میزد. در مورد ترور یکی از شخصیتها هم حرف زد که من
متوجه نشدم در مورد کی حرف میزند. هر بار هم که مرد مسن حرفهاش تموم میشد اون
جوونه یه آهی میکشید و میگفت ولی حالا کی این حرفها رو میفهمه. آقای جوونتر
سعی میکرد که جلوی مرد مسن مودب و ماخوذ به حیا جلوه کنه برای همین هم در کل
پرواز سعی میکرد که زاویه کلهاش از 45 درجه به سمت راست بالاتر نیاد و دستهاش
رو هم روی هم گذاشته بود مثل این بچه مثبتها. وقتی که مرد مسن از کشته شدن افراد
توی جنگ میگفت دستمالی از توی جیبش در آورد و اشک چشماش رو پاک کرد. مرد 40 ساله
هم برای اینکه در این موقعیت کم نیاره با دست یه فشاری به چشمهاش میداد که شاید
نمی رطوبتی چیزی ازشون در بیاد. بنظر میآمد که آقای مسن نماینده مجلسی یا کسی
باشه.
موقعی که هواپیما نشست باز دم در همون مهماندار کوتاه قد
کچل بود که اینبار خداحافظی میکرد. وقتی با من خداحافظی میکرد دیدم لهجه دارد.
تازه فهمیدم که این همون کاپیتان الکسی خلبان پرواز ما از کرمانشاه به تهران بوده
۰۹ اسفند، ۱۳۹۳
۱۰ بهمن، ۱۳۹۳
آب بالا رفت بنزین پایین
یه دو سه ماهی می شه که قیمت بنزین خیلی پایین
آمده. اخیرا به لیتری 75 سنت رسیده بود که من به شخصه از سال 2008 به بعد یادم نمیآید بنزین
تا این حد ارزان بوده باشد. بنزین حدود یک هفته 75 سنت بود بعد بعضی پمپ بنزینها
قیمت را بالا بردند و رساندند به 85 سنت. بعد از یک هفته قیمت بنزین در همه پمپ
بنزینها شد 85 سنت. این قیمت تقریبا ثابت شده بود تا اینکه دو روز پیش توی شهر ما
اتفاق دیگهای افتاد.
دو روز پیش اعلام کردند که در 6 نمونه آب آشامیدنی شهر باکتری ایکولا دیده شده و به مردم گفته شد که آب شیر رو نخورند و بجاش بطری آب بگیرند و یا آب شیر رو بجوشونند. با این خبر مردم به فروشگاها هجوم بردند و تمام آبها موجود را خریدند. وقتی میگم تمام بطری آبها رو خریدند یعنی حتی اون آبهایی که بدون کالری، بدون چربی، دارای کلسیم، پتاسیم و ... که قیمت هر بطری 10 دلار هست رو هم تمام کرده بودند. فروشگاها بستههای آبی که در حالت عادی قیمتشان 2 دلار بود رو حتی به 9 دلار هم فروختند.
فردا صبح که داشتم میرفتم سر کار داشتم به مسئله
آب فکر میکردم بعد به ذهنم رسید که امروز باید قیمت بنزین کم شده باشد. وقتی تو
راه قیمت پمپ بنزینها رو چک کردم دیدم که تئوریم درسته. قیمت بنزین 6 سنت کم شده
بود و شده بود 79 سنت. خیلی حال کردم. دلیلی که فکر میکردم که بنزین امروز باید
ارزون شده باشد این بود که وقتی بحران آب هست مردم به شدت دنبال آب بسته بندی و نوشابه
و اینجور چیزها هستند و فروشگاهها میتوانند این اقلام را به بالاترین قیمت
بفروشند، حتی به 4 برابر قیمت عادی. نکته بعدی این هست که اغلب پمپ بنزینها در
کنارشون یه فروشگاه هم هست که آب، نوشابه، تنقلات و کافی میفروشند. حالا فرض کنید
که شما از خواب پا شدهاید و میبینید که قیمت بنزین امروز پایین آمده است. این کم
شده قیمت شما را تحریک میکند که بنزین بزنید حتی اگر هنوز باکتون نصفه باشه. وقتی
که مشتری بنزین بزنه با توجه به اینکه در پس زمینه ذهنش بحران آب رو هم دارد
احتمالا به داخل فروشگاه میرود و چند بطر آب یا نوشابه میگیرد که فروشنده میتواند
به چند برابر قیمت بفروشد.
برای اینکه مطمئن بشم که تئوریم درسته وایستادم
تا بحران آب برطرف بشه. خوشبختانه روز بعد اعلام کردند که آزمایشهای اولیه اشتباه
بوده و هیچ اثری از ایبولا نیست و مردم میتوانند آب شیر را مصرف کنند. دقیقا تا
این بحران برطرف شد قیمت بنزین 8 سنت زیاد شد و رسید به 87 سنت. یعنی فقط برای
بحران آب یک روزه قیمت بنزین رو 6 سنت کم کردند و درست روز بعد 8 سنت بالا بردند.
اشتراک در:
پستها (Atom)