۲۳ فروردین، ۱۳۸۸
چند نکته
1 محمود دوست عزیز من که من را هم میشناسد گفت که نوشته من دروغ سیزده بوده. دروغ چه سیزده و چه غیر سیزده خیلی بار سنگینی برای من دارد. من فکر نکنم دروغ گفته باشم و یا نیازی به گفتن آن داشته باشم. در مورد تاخیر من که چندباری که هواپیما تاخیر داشته هیچگونه کوپنی دریافت نکردم. در مورد نداشتن فیلم در پرواز تورونتو به لندن خدا رو شکر تنها نبودم و ایمان و نسیم هم با من بودند و میتوانی از آنها بپرسی. در مورد سیبیسی هم که خودم به چشم خودم دیدم که کامنتها را سانسور میکند و چیز تازهای نیست میتوانی امتحان کنی و کامنت خلاف جریان بگذاری. در مورد بهترین شبکه خبری متاسفانه با تو هم عقیده نیستم. خودت هم میدانی اگر در دنیا اتفاقی در حال رخ دادن باشد سیبیسی گزینه خوبی برای پیگیری خبر نیست ولی در مورد تحلیلها با تو موافقم که تحلیلهای بیطرفانهای دارد ولی محدود به اتفاقاتی میشود که تاریخ مصرف آنها گذشته و همچنین بسیار محدود است. در مورد مردن در اورژانس البته که قابل مقایسه با ایران نیست بعد هم خیلی از افرادی که میبینند که کارشان طول میکشد به مراکز خصوصی میروند. مثل یکی از دوستان ما که دستش بریده بود. ولی در ایران طرف چنین سرمایهای را ندارد. بعد هم سطح بهداشت در کانادا با ایران قابل مقایسه نیست. بعد هم من از ایران تعریف نکردم. من گفتم این یک درد مشترک در دو کشور هست. بله در ایران خیلی بحرانیتر هست ولی در کانادا هم هست.
2 دوستی پرسیده بود چرا ناراحت هستم. راستش من فکر نکنم ناراحت باشم ولی این را میشود از کسانی که من را میشناسند پرسید. من اتفاقا شاد هستم و از زندگی لذت میبرم. این مطالبی هم که مینویسم نکات زندگی هستند نه ناراحتیهای زندگی
3 دوستانی فکر کردند که من از زندگی در کانادا ناراضی هستم. باید بگم من اگر لحظهای از کاری که میکنم احساس ناراحتی کنم ولش میکنم. پس راضی هستم که اینجا هستم. آدمی که از کاری که میکند ناراضی باشد خسران کرده
4 من نکات بد زندگی در کانادا را بیان کردم ولی این دلیل نمیشود که کانادا کشور بدی باشد. ما همیشه سعی در تقدیس بخشیدن به یه فرد یا یک موضوع هستیم و یا برعکس سعی در شیطانی دانستن کل ذات یک موجود را داریم. ما نمیتوانیم قبول کنیم یک جانی و قاتل میتواند پدر باشد. میتواند به زن خود عشق بورزد. میتواند مادر خود را دوست داشته باشد. شاید سعید حنایی را یادتان باشد همان کسی که در مشهد کلی زن را به دلیل اینکه به این نتیجه رسیده بود که آنها زنان خیابانی هستند کشته بود. یک فیلم مستند در مورد این آقا ساخته شده و در یوتیوب به راحتی میتوانید پیدا کنید. در این مستند با این آقا و خانواده او مصاحبه انجام میدادند و به راحتی میتوان عشق مادر، فرزند و زن این آقا را به این آقای قاتل دید. هیچ واقعیتی یک بعدی نیست. همه چیز همراه با عیب هست. سعی نکنیم عیبها را انکار کنیم. ولی وقتی عیبی هم مطرح میشود دلیلی وجود ندارد که هیچ خوبی در آن نباشد.
5 من نمیتوانستم در یک زمان هم در رابطه با خوبیهای کانادا بنویسم و هم بدیهای آن چون هم طولانی میشد و هم بیمعنی. من قبلاً در مورد مشکلات کار کردن در ایران نوشته بودم. اینبار در مورد کانادا نوشتم.
6 این نوشته من ناقص بود ولی هیچ متنی نمیتواند کامل باشد. انسانها فکر دارند. من هم تنها منبع خبری نیستم. انسانها میتوانند و باید همه منابع را بخوانند و خود تصمیم بگیرند. ما دوست داریم تا تقصیر را به گردن دیگران بیاندازیم و بگوییم فلانی فلان حرف را زد. کاری که زیاد انجام میدهیم. مثلاً میگویند که رشد جمعیت ایران به دلیل تبلیغات اول انقلاب برای بالا بردن جمعیت لشکر امام زمان بود. من این حرف را رد نمیکنم (توجه شود که قبول دارم ولی ...) ولی از طرفی هم مردمی که اینقدر راحت بشود فکر آنها و برنامههای آنها را تغییر داد مردمی خطرناک هستند. از آنها هر استفادهای میشود کرد. چنانچه در موقعیتهای حساس تاریخی چنین استفادههایی شده. مردمی که با دیدن کارتون فوتبالیستها ولو میشوند توی خیابان و در هر گوشهای فوتبال بازی میکنند. ملتی که در 80 سال گذشته بارها ارزشهای خود را تغییر داده. چیزی که 20 سال پیش ارزش بوده الان به حماقت تبدیل میشود. حماقتهای 10 سال قبل روشنفکری کنونی میشود. آقایی که یک روز از دیوار سفارت بالا رفته و خود باعث خرابی روابط ایران و آمریکا شده الان دم از روشنفکری و گفتمان میزند. آقایی که قبل از انقلاب میبایست در میکدههای تهران پیداش میکردی بعد ناگهان تحولی روحی در وی ایجاد میشود یک انقلابی میشود و علم اسلام به دوش میگیرد و مستان را شلاق میزند بعد کمی پیش میرود یک انقلابی روشن فکر میشود و در نهایت به خارج رفته و اپوزیسیون میشود. به زندگی خودمون نگاه کنیم به انتخاب رشتههای فصلی برای دانشگاهها. یک روز مهندسی برق، فردا عمران، پسفردا معماری بعد مهندسی نفت الان هم که اقتصاد روی بورس هست همه بچههای برق یا مکانیک شریف دارند اقتصاد یا MBA میخوانند. این چیز بدی نیست کلی هم منطق پشتش هست ولی حرکت کنترل شده نیست و درصد زیادی (نه همه) احساسی عمل میکنند. اگر فکر میکنید اینقدر تحت تاثیر قرار میگیرید مطالب من را نخوانید چون کامل نیست پر از نقص هست. من اینجا نه کشوری را سرکوب میکنم و نه از کشوری تعریف میکنم. بعضی وقتها نکاتی مینویسم شاید از بین آنها بعضیها به درد کسی بخورد. این نوشتهها مانند یک فیلم هست. بعضیها خندهدار، بعضیها ناراحت کننده، بعضی امیدوار کننده و بعضی بهانهگیرانه ولی هیچکدام واقعیت یک زندگی نیست. یک زندگی مانند یک فیلم رمانتیک نیست که نصف زمان آن در رختخواب بگذرد و یا مثل فیلمهای مجید مجیدی که همهاش درد و بدبختی و فقر باشد. اگر کسی توانست تمام فیلمها را کنار هم بگذارد میتواند زندگی کند وگرنه تحت تاثیر یک فیلم تفنگ بر میدارد و مردم را میکشد.
۲۰ فروردین، ۱۳۸۸
Maundy Thursday
۱۶ فروردین، ۱۳۸۸
شباهتهای دو کشور متفاوت
بعضی وقتها وقتی میبینیم که دو کشور متفاوت هستند فکر میکنیم نحوه زندگی در آنها باید خیلی متفاوت باشد. در صورتی که بعضی وقتها دیده میشود برخی از ظواهر در هر دو کشور یکی است و حتی شاید در کشور پیشرفته بدتر اجرا شود ولی در کل به دلیل کیفیت زندگی بالا این مشکلات جزئی دیده نمیشود ولی در یک کشور فقیر همین مسائل باعث درگیری میشود.
در تهران من در این اواخر شهرداری روزی شاید 3 بار آشغالها را جمع میکرد و اگر روزی آشغالها جمع نمیشدند بوی گند کل شهر را برمیداشت. حالا در کانادا چه خبر هست؟ آشغال هفتهای یکبار جمع میشود. تازه این آشغال باید در کیسه زباله باشد و یا بستهبندی شدهباشد در غیر این صورت آشغالها را بر نمیدارند. اگر درخت حیاطتان را هرس میکنید باید چوبهای آن را به قطعاتی با طول حداکثر نیم متر در آورید در غیر این صورت آنها را بر نمیدارند.
کانادا بعد از عربستان سعودی دارای بیشترین ذخایر نفت دنیا هست. عربستان دارای 267 میلیارد بشکه ذخیره نفت، کانادا 179 میلیارد بشکه و بعد ایران با 138 میلیارد بشکه بیشترین ذخایر نفت دنیا را دارند. زمستون پارسال رفته بودم خونه دوستم که کانادایی هست دیدم دم در به من جوراب داد گفتم من جوراب دارم گفت نه چون هوای توی خونه سرد هست بهتره این رو روی جورابهات بپوشی. دمای خونه را روی 18 گذاشته بود و شبها چون همه خواب هستند و زیر پتو میروند دما را روی 15 تنظیم میکنند. شیشههای همه خانهها دوجداره هست ولی باز عدهای برای صرفجویی بیشتر در زمستان پشت پنجرهها نایلون میکشند.
توی ایران اگر یکبار پرواز تاخیر داشت ملت فحش بود که به ایرانار و مملکت میدادند. بعد هم اگر تاخیر زیاد میشد و یک کیک و آبمیوه میدادند باز هم غر میزدند که این چیه فلان شرکت هواپیمایی غذا میدهد و هتل میگیرد و ... من اینجا توی این یکسال ونیم یه 6 باری با هواپیما مسافرت کردهام و آرزو به دلم ماند این ارکانادا سر وقت پرواز کند. همیشه یه یکساعت تاخیر را دارد. این دفعه آخری که داشتم میرفتم مونترال کل پرواز دو ساعت بود که ما دو ساعت تاخیر داشتیم. بعد جالب بود توی فرودگاه هیچکس جیکش در نمیآمد. حتی کیک و آبمیوه هم به ما ندادند. یکی از مسافرها که دیگه طاقتش تمام شده بود خیلی آرام و مودبانه رفت به مسئولهای فرودگاه گفت که من قراه یکی در مونترال بیاد دنبالم یک قرار دارم کی هواپیما پرواز میکند. مامور فرودگاه هم انگار که طلبکار باشد با صدای بلند که همه بشنوند گفت زنگ بزن به دوستت بگو که هواپیما تاخیر دارد و من نمیدونم کی میرسم. ایمنی هواپیما از کار شما واجبتره. بنده خدا شرمگین برگشت و آرام یکجایی نشست. آهان یادم رفت در این مدت هواپیمای جایگزین هم کسی نفرستاد که ما را سوار کند (تصوری که در ایران هست که در خارج اگر هواپیما مشکل داشت یکی دیگه میفرستند).
این از پروازهای داخلی یکبار هم که داشتم برمیگشتم ایران از تورونتو تا لندن با ارکانادا آمدم. چون در هواپیماها جلوی هر مسافر یک مانیتور هست و حدود 20 تا کانال را میگیرد و در پروازهای بینالمللی حدود 10 تا 15 تا فیلم هم هست که میشود تماشا کرد ولی برای شنیدن صدا یا باید خودت هدفون داشته باشی یا در هواپیما بخری. خوب من هم با خودم هدفون خودم را آورده بودم که حداقل در این 7 ساعت پرواز یه 2 تا فیلم ببینم که از شانس ما خلبان گفت که شرمنده امروز هیچ فیلمی نداریم. خلاصه ما تا لندن فقط داشتیم جیپیاس نگاه میکردیم. مهماندارها هم بداخلاق و لباسهای چروک که معلوم بود یه یکی دو هفتهای هست شسته نشده.
اینجا بلیط که میگیری یه قیمتی دارد. بعد باید مالیات به آن اضافه کنی، بعد شارژ فرودگاه میشود قیمت بلیط. بعد اگر غذا بخواهی باید 7 دلار اضافه بدهی، هدفن 5 دلار، متکا و پتو 5 دلار، اگر میخواهی از قبل صندلی خودت را انتخاب کنی 5 دلار، اگر میخواهی این گزینه را داشته باشی که بعداً تاریخ پرواز را تغییر دهی 5 دلار و....
بانک هم برای خودش داستانی دارد. اگر بیش از 3 هزار دلار بخواهی از حساب خودت برداشت کنی باید یکی دو روز قبل به بانک اطلاع بدهی تا بتوانی پول خودت را بگیری. به غیر از بعضی حسابهای خاص و دانشجویی بیشتر حسابهای بانکی باید یک پول سالیانه داد.
زمستون که دمای هوا به منفی 30 تا 40 میرسد اتوبوس خیلی نقش پررنگی در زنده ماندن شما بازی میکند. در صورت دیر رسیدن اتوبوس و یا نیامدن آن شما به راحتی جان به جان آفرین تسلیم میکنید و در آن هیچ شکی نکنید. البته میشود تا آمدن اتوبوس در فروشگاهی چیزی ماند بعد بیرون آمد. حالا این برنامه حرکت اتوبوس خانه ما در روز یکشنبه است. فاصله زمانی حرکت بین اتوبوسها بعضی ساعتها از یک ساعت هم بیشتر میشود. یعنی اگر یکی را از دست دادی باید یک ساعت دیگر بلرزی تا اتوبوس بعدی بیاید.
وضعیت سیاسی کشور هم چنین هست:
در جنگ جهانی اول و دوم به دستور ملکه حدود یکصد هزار سرباز کانادایی در جنگ در کشورهای دیگر کشته شدند. الان هم برای خوش آمدن آمریکا نیرو به افغانستان فرستاده.
کانادا رئیس جمهور ندارد و نخست وزیر دارد ولی فردی هست که ملکه او را انتخاب میکند. این فرد که جنرال گاورنر هست سمتی بالاتر از نخست وزیر دارد. حتی وقتی که اوباما در اولین سفر خود به کانادا آمد اول به دیدار جنرال گاورنر رفت بعد به دیدن نخست وزیر رفت. چند وقت پیش که بین نخست وزیر و پارلمان درگیری بود جنرال گاورنر پارلمان را بطور موقت منحل کرد. اخبار تلویزیون کانادا که از سیبیسی پخش میشود دست کمی از شبکههای استانی ایران ندارد. هیچ خبر درست حسابی پخش نمیکند. چند روز پیش یکی از خبرهای آن این بود که در یکی از شهرهای کانادا خانهای آتش گرفته و خوشبختانه صاحبخانه نجات پیدا کرده ولی گربه هنوز مفقود هست. این شوخی نیست خبر اصلی تلویزیون دولتی کانادا بود. خبری که این شبکه از اجلاس سران 20 پخش کرد این بود که زن اوباما دستش را پشت سر ملکه انداخته که بیسابقه بوده و یا به تحلیل لباسهای زن اوباما میپردازد. اگر سه هفته اخبار سیبیسی را دنبال کنید میتوانید مطمئن باشید که ارتباط شما با دنیای خارج قطع شده است. این شبکه بیشتر اوقات منتظر میماند تا عکسالعمل شبکههای آمریکایی را ببیند بعد تعیین موضع میکند درست مانند سیاست کشور کانادا. وبسایت سیبیسی هم سانسور میکند. هم خونهای قبلی من که نیجریهای بود برای یکی از خبرهایی که راجع به آفریقا بود کامنت گذاشت ولی کامنت او حذف شد. به کامنتهایی هم که آخر خبرها است نگاه کنید میفهمید که کاملا دستچین شده هستند.
در شهر ما رودخانهای وجود دارد که از آمریکا سرچشمه گرفته و از شهر ما میگذرد و به دریاچه منیتوبا میریزد. این رودخانه آلوده به مس و سرب هست برای همین کسی در آن ماهیگیری نمیکند. این رودخانه هر از چند گاهی طغیان میکند و شهرهای آمریکا و شهر ما را زیر آب میبرد. آخرین طغیان چشمگیر آن 1997 بوده است. بعد از آن شهردار شهر تصمیم میگیرد برای در امان ماندن شهر از طغیان مسیری فرعی دور شهر درست کنند که آب اضافی دورخانه به این کانال هدایت شود و شهر از طغیان در امان باشد. میلیاردها دلار برای این پروژه هزینه شده. امسال هم قرار است در هفته آینده رودخانه طغیان کند. در حال حاضر در آمریکا طغیان کرده و قرار است هفته بعد به ما برسد. نکته جالب این است که الان پشت دریچههای کانال یخ جمع شده و امکان باز کردن دریچهها نیست. البته سعی کردهاند که یخهای رودخانه که در مسیر سیل هست را بشکنند تا سیل راحت رد شود و با برخورد به یخها بالا نیاید و من فکر نکنم اتفاق زیاد بدی بیافتد ولی دریچههای کانال چند میلیاردی باز نمیشود. الان هم آب رودخانه حدود 4 متری بالا آمده و در تلویزیون گفتند که بهتر است قبل از مصرف آب آن را بجوشانید چون آب ممکن است دارای آلودگی باشد.
آب همه دریاچههای بزرگ کانادا آلوده است و پارسال تابستان که رفته بودیم دریاچه منیتوبا برخی از مناطق تابلوهای هشدار دهنده بود که آب آلوده است و اگر دارای ناراحتیهای پوستی یا تنفسی هستید بهتر است در آب شنا نکنید. دریاچههای میشیگان، انتاریو، ایری و سوپریور هم آلوده هستند.
بیمارستان که خدا نکند کارتان به آنجا برسد. چند نفر در بچهها کارشان به بیمارستان کشید و فقط برای یک پانسمان یا گچ گرفتن 7 ساعت معطل شدند. صاحب خانه من یکبار دستش را برید ساعت 5 بعدازظهر رفت اورژانس ساعت 11 شب تازه توانست دستش را پانسمان کند. خود کاناداییها هم از این سیستم طولانی ناراحت هستند. آخه هر فردی که کانادا کار میکند حدود نصف درآمدش را باید به مالیات بدهد بعد انتظار خدمات خوب دارد. شما هرجا کار کنید باید حداقل یکسوم درآمد را به مالیات بدهید که برای بعضی درآمدها به 45 درصد هم میرسد. بعد با باقیمانده پول هر جنسی بخرید باز باید حدود 12 درصد مالیات بدهید. ولی باز برای یک آنژییو باید یکسال در نوبت باشید. چند مدت قبل یکی از مریضها در صف اورژانس مرد.
به غیر از شهرهای بزرگ کانادا که مهاجران زیادی از کشورهای دیگر در خود جا دادهاند، جو حاکم در دیگر مناطق مذهبی است. کنار خانه ما که با مرکز شهر فاصله دارد و منطقهای مسکونی میباشد که جمعیت زیادی ندارد در یک مسیر 2 کیلومتری 4 کلیسا وجود دارد. من بعضی از یکشنبهها با صاحبخانهام به کلیسا میروم. این کلیسا نزدیک خانه است و در روز یکشنبه دو نوبت برنامه اجرا میکند و در هر نوبت سالن تقریبا پر است و حدود 300 نفر در هر نوبت میآیند . تازه این کلیسای بزرگی نیست. کلیساهایی هستند که تا 5000 هزار نفر در مراسم آن شرکت میکنند. سیستم کلیساهای آنها هم درست مثل مساجد ما هست با کمی تغییر در ظاهر. برنامههایی برای نوجوانان و کودکان دارند. در تابستان بچهها را به اردو میبرند. و برای کارهای عامالمنفعه داوطلب جمع میکنند. نوع حرفهایی هم که کشیش آنها میزند و دلایلی که برای اثبات حرفهای خود میزند هزار مرتبه سبکتر از آخوندهای خودمان هست. امروز که رفتهبودم کلیسا یه کشیشی را آورده بودند که کارش این بود که پول میگرفت و میرفت کشورهای مختلف و تبلیغ مسیحیت میکرد. من وقتی میگویم کشیش یعنی یه آقای کت و شلوار پوشیده و ریش تراشیده. این آقا کایت سواری جزو تفریحاتشان هست که فکر کنم این تفریح را هم با پول کلیسا انجام میدهند. بگذریم. این آقا آمده بود کلیسا که گزارش بدهد از کارهایی که کرده. شروع کرد تعریف از مسیحیان برزیل و بعد رفت توی مسلمانان فقیر مصری که آشغال جمع میکردند و بعد ناگهان جیزز را میبینند و مسیحی میشوند و بعد شروع کرد داستان آقایی به اسم هاکان از ترکیه را تعریف کردن که این آقا اهل مهمانی و خوش گذرانی بوده بعد افسرده میشود و شروع میکند نماز خواندن و قرآن خواندن بعد میبیند که اثری ندارد. یه شب این آقا دستی را بالای سرش میبینید اول فکر میکند توهم هست چشمش را میبندد و باز میکند باز آن دست را میبیند. بعد سعی میکند که آن دست را بگیرد که قیافه دوست مسیحی خودش را میبینید. فردا پیش دوست مسیحی خود میرود و داستان را تعریف میکند و آن دوست توضیح میدهد که دست به جیزز تعلق داشته و بعد این آقا مسیحی میشود و چون که مسیحی شده بود این آقا را به دادگاه میکشانند و میخواهند ملیت ترکی این آقا را از او بگیرند و چون ترکیه کشوری مسلمان هست برای ترک بودن باید مسلمان باشی در غیر این صورت تو را از کشور اخراج میکنند. بعد شروع کرد به زحماتی که برای این آقای ترک در دادگاه میکشند تعریف کرد و رو به افراد داخل کلیسا گفت آیا شما جای این آقا بودید اعتقاد خود را حفظ میکردید. بعد ملت هم داشتند چهار چشمی حرفهای این کشیش را گوش میکردند و از روی تاسف که چه در این کشورهایی مانند ترکیه و مصر میگذرد سر تکان میدادند. بعد کشیش گفت برای این آقای ترک دعا کنید و برای کمک بیشتر در دادگاه به پول هم نیاز هست پس پول هم بدهید. من بعد از تمام شدن مراسم پیش این کشیش محترم رفتم و گفتم تا جایی که من میدانم ترکیه کشوری سکولار هست و حتی پوشیدن حجاب در دانشگاههای آن ممنوع هست پس امکان ندارد که کسی را بخاطر مسیحی شدن به دادگاه بکشانند و مسیحی بودن جرم نیست. بعد کشیش لبخندی احمقانه زد و گفت نه که حالا فقط بخاطر مسیحی بودن بلکه بخاطر اینکه در قانون ترکیه تبلیغ مسیحیت برای افراد زیر 18 سال ممنوع هست. من گفتم فکر کنم این برای تمام ادیان باشد نه فقط مسیحیت بعد گفت که آره ولی کلا بعضی مسائل سیاسی هم این آقا با دولت داشته. بهش گفتم مردم کانادا به خودی خود از کشورهای اون منطقه میترسند تو هم با این حرفهای غیر واقعی که میزنی تصویر بدی از آن کشورها نمایش میدهی بهتر نیست که برای تبلیغ دین خودمان به نکات مثبت دینمان تکیه کنیم تا بخواهیم بجای مردم را از ادیان دیگر بترسانیم. بعد بهش گفتم خوب حالا تو که اینهمه از اسلام و کشورهای دیگر بد گفتی حالا فرض کن من به جیزز شما اعتقاد پیدا کنم چه تغییری توی زندگی من رخ میدهد. من چطور باید بشوم؟ گفت تو باید اعتقاد داشته باشی که جیزز پسر خدا برای بخشیده شدن گناهان ما خودش را قربانی کرد. گفتم باشه اعتقاد پیدا کردم خوب حالا باید چکار کنم؟ گفتم این اعتقاد هیچ اثری در زندگی من ندارد. اعتقاد درست اون اعتقادی است که تغییری در روش زندگی من بدهد و ... خلاصه آخرش انگار که میخواد ماستمالی کند گفت ببخشید اگر شما را رنجاندم من گفتم من را نرنجاندی فقط بعضی مردم را از بعضی کشورها و آدمها ترساندی و بین آنها دشمنی انداختی این بود کل نتیجه حرفات.
از مواد مخدر هم همین بس که اکثر جوانان و نوجوانان ماریجوانا یا گرس و حتی قرصهای اکس را تجربه کردهاند و شما به راحتی در خیابان جوانانی را میبینید که دارند گرس میکشند.
خیلی از کانادا بد گفتم ولی مردم اینجا شاد هستند چون پول دارند چون جمعیتشان کم است و وسعت کشورشان زیاد. چون یکسوم آب شیرین دنیا را دارند چون نفت دارند. چون چوب و جنگل دارند. چون مردم اینجا درمانده نون شبشان نیستند. چون هر شغلی داشته باشی میتوانی بهترین زندگی را داشته باشی. چون به مردمشان آموزشهای درست دادهاند. چون اینجا با 400 سال از آن فرهنگ 2500 سالهای که ما همیشه دم از آن میزنیم جلو افتادهاند. من خواستم بگم که مشکل مملکت ما این مشکلاتی نیست که من گفتم چون در کشورهایی مثل کانادا این مشکلات حتی به شکل بدتری وجود دارد. مشکل جای دیگر است شاید مشکل خود ما باشیم.