eXTReMe Tracker

۰۶ اردیبهشت، ۱۳۹۵

فقر و بزرگی

وقتی توی زندگیت یه تغییر بزرگ ایجاد کردی باید همواره دلیلی برای تغییردوباره داشته باشی یا ایجاد کنی وگرنه زود خسته می شوی. در راستای این منش گاهی تغییراتی در زندگی خود اعمال می کنم تا دچار روزمرگی نشوم. یکی از کارهایی که انجام می دهم تا از روزمرگی خارج شوم این هست که به صورت محدود تدریس می کنم. همون تدریس خصوصی خودمون. گاهی حتی از آن به عنوان وسیله ای جهت تحلیل جامعه هم استفاده می کنم. مثلا بعضی وقت ها وقتی کسی زنگ می زند و قیمت می خواهد قیمت را دو برابر آنچه که معمولا می گیرم می گم تا ببینم آستانه درد جامعه تا کجاست. تا کجا و در چه شرایطی حاضر هستند تا این پول را بدهند.
بگذریم. چندین ماه پیش یه خانمی زنگ زد و برای ریاضی پسرش دنبال کسی می گشت. من هم قبول کردم. رفتم خونش. دیدم که توی خونه هایی که دولت برای اقشار کم درامد درست کرده زندگی می کند. دو تا پسر دو قولو داشت ولی یکیشون نیاز به کمک داشت. درس که تموم شد مبلغی رو که داد مبلغ یک ساعت بود ولی جلسه من یک ساعت و نیم بود. ولی من به رو نیاوردم. خلاصه ما مدتی به پسر این خانم درس دادیم تا رسید به زمانی که من داشتم 2 ماه می رفتم مسافرت و نبودم. این خانم به من زنگ زد و گفت برای فردا می توانم به پسرش کمک کنم. البته اینبار می خواست به هر دو تا شون درس بدم چون دم امتحان هاشون بود. من هم داشتم 2 روز بعد می رفتم و هیچ کاری انجام نداده بودم. بهش گفتم شرمنده من 2 روز دیگه مسافر هستم و کارهام مونده. گفت که این جلسه خیلی مهم هست و حاضر هست برای 2 تا بچه اش دو برابر بپردازد. من گفتم خواهر من موضوع پولش نیست موضوع این هست که من کار دارم و نمی رسم. کلی اصرار که یه جوری انجامش بدم. من هم قبول کردم. گفتم که مبلغش هم همونی که از یکی می گرفتم. رفتم خونشون و باهاشون ریاضی کار کردم و کارم که تموم شد آمد و دو برابر مبلغ قبلی رو بهم داد. من اضافه رو پس دادم و گفتم همین بس هست. کفش هام رو پوشیدم و رفتم بیرون. 20 قدم دور نشده بودم دیدم خانمه داره صدام می کنه. راه افتاده بود توی برف ها دنبالم و بهم رسید. پولی رو داد دستم. گفتم همون کافی بود. گفت نه داری می روی مسافرت به دردت می خوره. هرچی اصرار کردم قبول نکرد و پول رو کرد همراهم. خداییش خیلی لذت خوبی بود. اینقدری که با این پولی که اون به من داده بود حال کردم با هیچ پول دیگه ای حال نکرده بودم. انگار 10000 دلار به من داده باشن. حتی بیشتر. 

دم بعضی آدم ها گرم 

۰۲ اردیبهشت، ۱۳۹۵

کومونیسم

این همکار کانادایی ما دیروز شاکی بود از وضعیت موجود در سر کار و آمده بود پیش من درد دل می کرد. بحث بالا گرفت و در این میانه گفت: که اینجا (محل کار) شده مثل کشورهای کومونیست که فرقی نداره که چقدر کار می کنی با همه یکسان برخورد می شه و هیچ تفاوتی بین کسی که سخت کار می کنه و کسی که کار نمی کنه نیست. من هم تایید کردم . گذشت.
امروز این رفیقمون که شال وکلاه کرده بود که برود، دیدم آمد بالای سرم و گفت امیر خداحافظ می بینمت (سی یو، گودبای) من هم خداحافظی کردم ولی دیدم هنوز وایستاده. بعد گفت امیرمی خواستم بابت حرف هایی که دیروز زدم عذر خواهی کنم، عصبانی بودم. من هم گفتم خواهش می کنم پیش میاد من هم گاهی عصبانی می شم. بعد گفت آره درسته ولی نمی بایست می گفتم که سیستم اینجا کومونیستی هست. طفلک احساس عذاب وجدان می کرد که چرا گفته کومونیست. فکر نمی کردم کومونیست اینقدر برای انها بار منفی داشته باشه.

خلاصه باید حواسم رو جمع کنم که جایی به کسی نگم کومونیست که انگار مثل فحش می مونه.